مقام حیاء و ثمرۀ آن:
رسول خدا جفرمود: «الْحَيَاءُ مِنَ الإِيمَانِ». «که حیا از ایمان است»؛ سپس آن را چنین تفسیر نمود: «مَنِ اسْتَحْيَا مِنَ اللَّهِ حَقَّ الْحَيَاءِ فَلْيَحْفَظِ الرَّأْسَ وَمَا وَعَى، وَلْيَحْفَظِ الْبَطْنَ وَمَا حَوَى، وَلْيَذْكُرِ الْمَوْتَ وَالْبِلَى، وَمَنْ أَرَادَ الآخِرَةَ تَرَكَ زِينَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا، فَمَنْ فَعَلَ ذَلِكَ فَقَدِ اسْتَحْيَا مِنَ اللَّهِ حَقَّ الْحَيَاءِ». «هر کسی از خداوند آنچنانکه حق حیاست حیا داشته باشد باید سر را و آنچه در سر است، و شکم را و آنچه در آنست، حفظ کند. و موت و پوسیدگی را یاد نماید، و اگر آخرت را میخواهد آرایش و زینت دنیا را رها کند، هرکسی که چنین کرد او کاملاً از خداوند حیا داشته است».
من میگویم: در عرف به کسی که بنابر ضعف طبع از بعضی کار، باز میماند حیادار میگویند، و به مرد صاحب مروتی که چنین کاری نمیکند که از او گفتاری شیوع پیدا کند، نیز حیادار میگویند، در حالی که این دو چیز از آن حیاء نیستند که از مقامات، به حساب میآیند؛ پس رسول خدا جمعنی مراد، از آن را با تعیین افعالی که از آن برمیخاستند و به سببی که آن را جلب میکرد و به مجاوری که مستلزم آن بود، معرفی نمود، پس منظور از قول رسول خدا ج: «فَلْيَحْفَظِ الرَّأْسَ» الخ بیان آن افعالی است که از ملکۀ حیا برمیخیزند، و مراد از آنها، آنهایی هستند که از جنس ترک مخالفات باشند، و قول او ج: «وَلْيَذْكُرِ الْمَوْتَ» بیان آن سببی است که حیا در نفس، به وسیله آن استقرار مییابد، و قول او ج : «وَمَنْ أَرَادَ الآخِرَةَ» بیان آن مجاور آنست که زهد باشد؛ زیرا حیاء از زهد خالی نیست؛ پس وقتی که حیاء در انسان جایگزین میشود، نور ایمان نیز نازل میگردد و جبلت قلب با آن آمیخته میشود، سپس به سوی نفس پایین میآید و آن را از شهبات باز میدارد که به آن ورع میگویند.