جهاد با نفس جهت فرودآوردن نور الهی است:
باید دانست که نفس بر اتباع شهوات آفریده شده است، و همیشه بر این قرار دارد، مگر این که نور ایمان او را سرکوب کند، و همین است منظور از قول حضرت یوسف ÷ که فرمود: ﴿وَمَآ أُبَرِّئُ نَفۡسِيٓۚ إِنَّ ٱلنَّفۡسَ لَأَمَّارَةُۢ بِٱلسُّوٓءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّيٓ﴾[یوسف: ۵۳]. «و نفس خود را تبرئه نمىکنم، به راستى که نفس بد فرماست مگر وقتى که پروردگارم رحمت آورد».
پس همیشه مؤمن در طول زندگی دارد، با نفس جهاد میکند تا نور الهی را فرود آورد، پس هرگاه داعیه و انگیزه نفسانی برخیزد، به سوی خدا پناه میبرد، و جلال و عظمت الهی را به یاد میآورد، ثواب فرمانبرداران و عذاب نافرمانان را در ذهن خود حاضر میکند، پس از قلب و عقل او خاطرۀ حقی جرقه میزند که خاطره باطل را پایمال نماید، و آن خاطرۀ باطل طوری از بین میرود که گویا اصلاً وجودی نداشته است، البته فرق بین عارف و مستأنف چندان کم نیست.
رسول خدا جتدافع میان دو خاطر، غلبۀ خاطرۀ حق بر باطل، انقیاد نفس از حق در صورتی که مطمئن و متأدب به آداب عقلی باشد که از نور ایمان متنور گردیده است و بغاوت نفس از حق و انکار آن از اطاعت، در صورتی نافرمانی را، به آن ضرب المثل که برای بخیل و متصدق بیان فرمود، توضیح داد و فرمود: «مَثَلَ الْبَخِيلِ وَالْمُتَصَدِّقِ، كَمَثَلِ رَجُلَيْنِ عَلَيْهِمَا جُبَّتَانِ مِنْ حَدِيدٍ، قَدِ اضْطُرَّتْ أَيْدِيهِمَا إِلَى ثُدِيِّهِمَا، فَجَعَلَ الْمُتَصَدِّقُ كُلَّمَا تَصَدَّقَ بِصَدَقَةٍ انْبَسَطَتْ عَنْهُ، وَجَعَلَ الْبَخِيلُ كُلَّمَا هَمَّ بِصَدَقَةٍ قَلَصَتْ، وَأَخَذَتْ كُلُّ حَلْقَةٍ بِمَكَانِهَا». «که مثال بخیل و متصدق مانند دو مردی هستند که ذره آهنین پوشیدهاند بگونهای که دستهایشان به پستانها و گلویشان چسبیدهاند، پس هرگاه متصدق صدقه بدهد ذره از او گشاد میشود، و هرگاه بخیل در نظر بگیرد که صدقۀ بدهد ذره به هم میچسبد و هر حلقه زنجیری به جای خود مستحکم میماند».
من میگویم: مردی که نفسش به اعتبار طبع یا کسب مطمئن گردیده است، خاطره حق بر نفسش غلبه یافته و آن را به اولین بار سرکوب نموده است، و کسی دیگر که نفسش نافرمان قرار گرفته و منکر درآمده است، خاطر حق در آن تاثیری نخواهد داشت بلکه از آن متنفر میگردد.