آنچه در میان عمربن الخطاب و خالدبن سعید بدرباره خلافت ابوبکر صدّیق ساتفاق افتاد
طبری (۲۸/۴) از صخر نگهبان پیامبر صروایت نموده، که گفت: خالدبن سعید بن العاص در زمان پیامبر صدر یمن بود، و رسول خدا صدر حالی وفات نمود، که او در همانجا قرار داشت، و بعد از یک ماه از وفات پیامبر صآمد، در حالی که جبه ابریشمی بر تن داشت، با عمربن الخطاب و علی بن ابی طالب بروبرو گردید، عمر برای کسانی که نزدیکش قرار داشتند، فریاد کشید: جبهاش را که بر تن دارد پاره کنید، آیا او ابریشم را بر تن میکند، در حالی که [پوشیدن] آن در حالت صلح در میان مردان ما ممنوع و مهجور است؟! و جبه وی را پاره نمودند. آن گاه خالد گفت: ای ابوالحسن، ای بنی عبدمناف، آیا بر آن مغلوب گردیدید؟ علی گفت: آیا این را مقابله و کشمکش میبینی یا خلافت؟ گفت: ای عبدمناف، بر این امر بهتر از شما دست نمییابد. عمر به خالد گفت: خدا دهانت را بشکند! دروغگو همیشه در همین چیزی که گفتی غوطه ور میباشد، و در نهایت جز به نفس خودش ضرر نمیرساند. الحدیث. و این را سیف و ابن عساکر از صخر به اختصار، چنان که در الکنز (۵۹/۸) آمده، روایت نمودهاند.