حدیث علقمه بن وقاص درباره منع لهو و خندیدن نزد امیران
بیهقی (۱۶۵/۸) از علقمه بن وقاص روایت نموده، که گفت: مرد بیکاری بود، بر امیران داخل میشد، و آنها را میخندانید، پدر بزرگم به او گفت: وای بر تو ای فلان، چرا بر اینها داخل میشوی و آنان را میخندانی؟! چون من از بلال بن حارث مزنی سصاحب رسول خدا صشنیدم که حدیث بیان مینمود که، رسول خدا صگفت: «بنده به کلمهای از رضای خداوند صحبت میکند، و گمان نمیکند به آنجایی که رسیده برسد، ولی خداوند به سبب همان کلمه تا روزی که با او ملاقات کند از وی راضی میشود، و بنده به کلمهای از غضب خدا صحبت میکند، و گمان نمیکند به آنجایی که رسیده برسد، ولی خداوند به سبب آن کلمه [۱۹۰]تا روزی که با او ملاقات کند غضب میشود» [۱۹۱]. و همچنین (۱۶۵/۸) از علقمه روایت نموده که: بلال بن حارث مزنی سبه او گفت: من تو را دیدم که بر این امراء داخل میشوی و با آنها مخالطت میکنی، ببین که با آنان چه حرفهایی را میزنی چون من از رسول خدا صشنیدم که میگوید: «مردی [به کلمهای] صحبت میکند». و مانند آن را متذکر شده.
[۱۹۰] شاید درست اضافه کلمه «بروی» در اینجا باشد که افتاده است. [۱۹۱] صحیح. بیهقی (۸/ ۱۶۵) احمد و ترمذی و نسائی و ابن ماجه و حاکم و ابن حبان. نگا: صحیح الجامع (۱۶۱۹) و الصحیحة (۸۸۸).