حیات صحابه – جلد سوم

فهرست کتاب

قصه عباس و عمر بدر توسعه مسجد نبوی

قصه عباس و عمر بدر توسعه مسجد نبوی

و عبدالرزاق از زید بن اسلم روایت نموده، که گفت: عباس بن عبدالمطلب سدر پهلوی مسجد مدینه منزلی داشت، عمر سبه او گفت: این را به من بفروش، عمر خواست تا آن را به مسجد بیفزاید، ولی عباس از فروش آن به وی ابا ورزید. عمر سگفت: آن را به من بخشش کن، از آن هم اجتناب ورزید. بعد گفت: خودت آن را به مسجد بیفزای، از آن نیز ابا ورزید. آن گاه عمر سگفت: لابد یکی از اینها را بپذیری، باز هم نپذیرفت و ابا ورزید. سپس گفت: مردی را در میان من و خودت [حکم] بگیر، وی ابی بن کعب سرا برگزید، و هردو نزد وی مخاصمه نمودند. ابی به عمر بگفت: من بر آن نیستم که وی را، تا این که راضی نساخته‏ای از منزلش بیرون کنی. عمر سبه او گفت: آیا این قضاوتت را در کتاب خدا دریافتی یا این که سنّتی از پیامبر خدا صاست؟ ابی گفت: بلکه سنتی است از پیامبر خدا ص. عمر سگفت: و آن کدام است؟ پاسخ داد: من از پیامبر خدا صشنیدم که می‏گفت: «سلیمان بن داود علیهماالصلاه والسلام هنگامی که بیت المقدّس را بنا نمود، هر گاه دیواری را بنا می‏کرد، صبحگاهان منهدم می‏شد، خداوند برایش وحی فرستاد که در حق مردی تا رضایت وی را جلب نکنی بنا نکن». آن گاه عمر سوی را رها نمود، و بعد از آن عباس سخود آن را به مسجد افزود [۲۵۱].

[۲۵۱] مرسل است از زید بن أسلم.