قصه دیگری در این باره
و همچنین از ابوهریره سروایت نموده، که گفت: ما با پیامبر خدا صدر چاشتها در مسجد مینشستیم، هنگامی که به طرف خانه خود بر میخاست، تا رسیدن وی به خانهاش میایستادیم. روزی برخاست و هنگامی که به وسط مسجد رسید بود اعرابیی به وی رسید و گفت: ای محمّد دو شتر را بار کن و به من بده، چون تو برایم از مال خودت و از مال پدرت بار نمیکنی، و ردایش را وقتی که به وی رسید کشید، تا جایی که گردن مبارک، سرخ گشت، پیامبر خدا صفرمود: نه، چنین نیست، از خدا مغفرت میخواهم، من آن را تا این که قصاص ندهی، برایت بار نمیکنم» - این را سه مرتبه تکرار نمود -، بعد از آن مردی را فراخواند و به او گفت: «دو شتر برایش بار کن، یک شتر جو، و شتری دیگر خرما» [۳۹۵]. این چنین در الکنز (۴۷/۴) آمده است. و آن را همچنین احمد، و چهار امام [۳۹۶]حدیث غیر از ترمذی از ابوهریره سبه مانند این، چنان که در البدایه (۳۸/۶) آمده، روایت نمودهاند.
[۳۹۵] ابوداوود (۴۷۷۵) و نسائی (۸/ ۳۳، ۳۴) آلبانی آن را در (ضعیف ابی داوود) و ضعیف الجامع (۱۰۲۲) ضعیف دانسته است. [۳۹۶] «چهار امام» یا «الاربعه» در اصطلاح علمای حدیث عبارند از: نسائی، ترمذی، ابوداود و ابن ماجه، «شش امام» یا «السته» عبارتند از این چهار امام به اضافه بخاری و مسلم. م.