آنچه میان خالد و عمار بدر سریهای [۱۵۳]اتفاق افتاد
ابن جریر و ابن عساکر از ابن عباس بروایت نمودهاند که گفت: رسول خدا صخالدبن ولیدبن مغیره مخزومی را به سریهای فرستاد، عماربن یاسر بهم همراهش در سریه بود. میگوید: خارج شدند تا این که نزدیک همان قومی آمدند که میخواستند بر آن صبحگاهان هجوم آورند، و در یک وقت، شب مستقر شدند. میگوید: ترسانندهای برای قوم آمد، و به مجرد شنیدن و دریافت خبر به جایی که توانستند فرار نمودند، ولی مردی از آنها که خود و اهل بیتش اسلام آورده بودند، اقامت نمود، و اهل خود را امر نمود و بار نمودند، و به آنها گفت: توقّف کنید تا این که من نزدتان بیایم، بعد از آن آمد و نزد عمار سداخل گردید و گفت: ای ابوالیقظان، من و اهل بیتم اسلام آوردهایم، آیا این برایم در صورت اقامتم مفید است، چون قومم به مجرد شنیدن از [آمدن] شما فرار نمودهاند؟ میگوید: عمار به او گفت: اقامت گزین تو در امان هستی. آن گاه آن مرد و خانوادهاش [از رفتن] منصرف شده، و برگشتند. میگوید: خالد صبحگاهان بر قوم هجوم آورد، و دریافت که آنها رفتهاند، بعد آن مرد و خانوادهاش را گرفت. عمار به او گفت: برای تو بر این مرد راهی نیست، او اسلام آورده است. گفت: تو را به آن چه کار؟ در حالی که من امیر هستم به من پناه میدهی [۱۵۴]گفت: بلی، به تو در حالی که امیر هستی پناه میدهم، این مرد اسلام آورده است، و اگر میخواست چنان که یارانش رفتهاند میرفت، و من وی را به خاطر اسلامش به باقی ماندن امر نمودم. و بر این امر با هم منازعه نمودند، حتی به یکدیگر ناسزا گفتند. هنگامی که به مدینه آمدند، هردویشان نزد رسول خدا صجمع شدند، و عمار آن مرد را با عملکرد خودش ذکر نمود، رسول خدا صامان دادن عمار را اجازه داد، و در همان روز امان دادن کسی را بر امیر منع نمود. بعد آن دو نزد رسول خدا صبه یکدیگر ناسزا گفتند، خالد گفت: ای رسول خدا، آیا این غلام نزد تو مرا ناسزا میگوید؟ اما - به خدا سوگند - اگر تو نبودی به من ناسزا نگفته بود. پیامبر خدا صفرمود: «ای خالد از عمار دست بردار، چون کسی عمار را بد بداند خداوند ﻷوی را بد میداند، و کسی که عمار را لعنت کند خداوند ﻷوی را لعنت کند». آن گاه عمار برخاست و روی گردانید، و خالدبن ولید وی را دنبال نمود، تا این که لباسش را گرفت، و تا آن وقت طالب رضامندی وی گردید، که خداوند از او راضی گردید - و در روایت دیگری آمده: تا آن که او از وی راضی گردید -، و این آیه نازل شد:
﴿أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡ﴾[المائدة: ۹۲]. ترجمه: «و از خداوند اطاعت کنید، و از پیامبر و صاحبان امر از میان خودتان اطاعت نمایید». یعنی امیران سریهها را.
﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ﴾[النساء: ۵۹].
ترجمه: «و اگر در چیزی اختلاف نمودید، آن را به خدا و پیامبرش ارجاع دهید».
بنابراین کسی که در آن حکم میکند خدا و پیامبرش میباشد،
﴿ذَٰلِكَ خَيۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِيلًا﴾[انساء: ۵۹].
ترجمه: «فرجام این عمل بهتر و نیکوست».
میگوید این عاقبت و فرجام نیکو دارد [۱۵۵]. این چنین در الکنز (۲۴۲/۱) آمده. و این را همچنین ابویعلی، ابن عساکر، نسائی، طبرانی و حاکم از حدیث خالد سبه معنای آن و به شکل طولانی روایت نمودهاند، و این را ابن ابی شیبه، احمد و نسائی به اختصار، چنان که در الکنز (۷۳/۷) آمده، روایت کردهاند. حاکم (۳۹۰/۳) میگوید: از اسناد صحیح برخوردار است، ولی بخاری و مسلم آن را روایت ننمودهاند، و ذهبی میگوید: صحیح است، هیثمی (۲۹۴/۹) گفته است: این را طبرانی به شکل طولانی، و مختصر روایت نموده، که بعضی آن روایات با [روایت] احمد موافق آمده، و رجال آن ثقهاند.
[۱۵۳] سریه آن گروه از مجاهدین را گفته میشد که رسول خدا صآنان را میفرستاد، و خود همراهشان نمیرفت. م. [۱۵۴] یعنی تو اشخاص را بدون اجازه و مشورت ام امان میدهی در حالی که من امیر توام؟ باید بدون اجازه من هیچ کسی را پناه ندهی. م. [۱۵۵] ضعیف. ابن جریر (۵/ ۱۴۸) ابن ابی حاتم (۳/ ۹۱، ۵۵۳۱) و ابن مردویه چنانکه در ابن کثیر (۱/ ۵۱۸) آمده و در سند آن حکم بن ظهیر است که ضعیف است. ابن جریر آن را از طریق سدی بصورت مرسل روایت نموده است.