آنچه میان عمروابان بن سعید درباره امارت اتفاق افتاد و فرستادن علاء بن حضرمی بهسوی بحرین
و نزد ابن سعد از عبدالرحمن بن سعیدبن یربوع روایت است که گفت: عمربن الخطاب سوقتی که به مدینه آمد به ابان بن سعید گفت: این حق تو نبود که وظیفهات را ترک کنی و بدون اجازه امامات، باز به این حالت، بیایی؟ اما تو از طرف وی خود را در امان دانستی [و از این جهت این جرأت را نمودی] ابان گفت: - به خدا سوگند - من برای هیچ کس بعد از رسول خدا صکار نمیکنم، و اگر برای کسی بعد از رسول خدا صوالی میبودم، حتماً به خاطر فضیلت، سابقه داری و قدیم بودن اسلام ابوبکر سبرای وی والی میبودم، ولی بعد از رسول خدا صبرای هیچ کس کار نمیکنم. و ابوبکر سبا اصحاب خود مشورت نمود که چه کسی را به بحرین بفرستد، عثمان بن عفّان سبه او گفت: مردی را بفرست، که رسول خدا صوی را برایشان فرستاده بود، و با اسلام و طاعت آنها نزد پیامبر صآمده بود [۱۳۷]، و آنها وی را شناختند، و او هم ایشان را شناخت و با وطنشان هم آشنا گردید - علاء بن حضرمی س-. ولی عمر حرف وی رانپذیرفت و گفت: ابان بن سعیدبن العاص را مجبور میسازم، چون وی مردی است که همراهشان اختلاط داشته است [۱۳۸]. ولی ابوبکر ساز مجبور ساختن وی ابا ورزید و گفت: این را نمیکنم، مردی را که میگوید، بعد از رسول خدا صبرای هیچ کس کار نمیکنم، مجبور نمیسازم. ابوبکر ستصمیم گرفت که علاء بن حضرمی سرا بهسوی بحرین روان نماید. این چنین در الکنز (۱۳۳/۳) آمده است.
[۱۳۷] اینجا با مراجعه به پاورقی اصلاحی صورت گرفته است، و آن این که: در اصل «نزد آنها» آمده، که شاید درست «نزد پیامبر ص» باشد. م. [۱۳۸] در اصل: «خالفهم» آمده، و ممکن درست «خالطهم» باشد، که در ترجمه همین احتمال مراعات شده است.