قصه ولیمه وی س
طبرانی از قیس بن ابی حازم سروایت نموده، که گفت: هنگامی که اشعث به عنوان اسیر نزد ابوبکر سآورده شد، ابوبکر بند وی را گشود، و خواهرش را به عقد نکاح وی درآورد، بعد او شمشیر خود را از نیام کشیده داخل بازار شترها گردید، و شتر نر ومادهای را که میدید پاشنهاش را قطع مینمود، آن گاه مردم ندا در دادند که: اشعث کافر شده است! هنگامی که فارغ شد، شمشیر خود را انداخت و گفت: من - به خدا سوگند - کافر نشدهام، این مرد خواهرش را به نکاح من داده است، اگر در شهرمان میبودیم، ولیمهای غیر از این میداشتیم، ای اهل مدینه (ذبح کنید) و بخورید، وای صاحبان شترها بیایید و بدل آن را بگیرید. این چنین در الاصابه (۵۱/۱)، و در المجمع (۴۱۵/۹) آمده است. هیثمی میگوید: رجال آن غیر عبدالمؤمن بن علی که ثقه است، رجال صحیحاند.