حیات صحابه – جلد سوم

فهرست کتاب

قصه ولیمه وی س

قصه ولیمه وی س

طبرانی از قیس بن ابی حازم سروایت نموده، که گفت: هنگامی که اشعث به عنوان اسیر نزد ابوبکر سآورده شد، ابوبکر بند وی را گشود، و خواهرش را به عقد نکاح وی درآورد، بعد او شمشیر خود را از نیام کشیده داخل بازار شترها گردید، و شتر نر وماده‏ای را که می‏دید پاشنه‏اش را قطع می‏نمود، آن گاه مردم ندا در دادند که: اشعث کافر شده است! هنگامی که فارغ شد، شمشیر خود را انداخت و گفت: من - به خدا سوگند - کافر نشده‏ام، این مرد خواهرش را به نکاح من داده است، اگر در شهرمان می‏بودیم، ولیمه‏ای غیر از این می‏داشتیم، ای اهل مدینه (ذبح کنید) و بخورید، وای صاحبان شترها بیایید و بدل آن را بگیرید. این چنین در الاصابه (۵۱/۱)، و در المجمع (۴۱۵/۹) آمده است. هیثمی می‏گوید: رجال آن غیر عبدالمؤمن بن علی که ثقه است، رجال صحیح‌اند.