حکایت ابن عمر سوقتی که به جحفه فرود آمد
ابونعیم در الحلیه (۲۹۷/۱) از سعیدبن ابی هلال روایت نموده که عبداللَّه بن عمر ببه جحفه [۳۵۴]در حالی پایین آمد که مریض بود. گفت: من ماهی اشتها دارم، و برایش ماهی جستجو نمودند، جز یک ماهی (برایش) دیگر نیافتند، خانمش صفیه بنت ابی عبید ان را گرفت و آماده ساخت، و بعد آن را به او تقدیم داشت، در این هنگام مسکینی آمد و نزد وی ایستاد، از عمر ببه او گفت: این را بگیر. فامیلش به وی گفت: سبحاناللَّه، ما را به رنج انداختی، همراه مان توشه هست از آن به وی میدهیم؟! گفت: عبداللَّه این را دوست میدارد. و این را همچنان از طریق عمربن سعد مانند آن روایت نموده، و در آن آمده است: خانمش گفت: به وی یک درهم میدهیم. وآن برایش بهتر و با نفعتر از این است، و تو خواهش و اشتهایت را از من ماهی برآور پاسخ داد: اشتهایم همان است که میخواهم. این را همچنین از طریق نافع روایت کرده. و ابن سعد (۱۲۲/۴) این را از حیبیب بن (ابی) مرزوق وبا زیادی به معنای آن روایت نموده است.
[۳۵۴. ] جحفه نام منطقهای است نزدیک مدینه در راه مکه.