آنچه میان عوف بن مالک و خالد باتفاق افتاد
احمد از عوف بن مالک اشجعی سروایت نموده، که گفت: با کسانی که همراه زیدبن حارثه ساز مسلمانان در غزوه موته خارج شدند بیرون رفتم، و امدادی ام [۱۵۶]از یمن (همراهم یکجا بیرون رفت) [۱۵۷]که جز شمشیرش با وی چیزی نبود، مردی از مسلمانان شتری را کشت، و آن امدادی بخشی از پوست آن را از وی طلب نمود، و او آن را به وی اعطا نمود، و آن را به شکل سپر ساخت، بعد رفتیم و با گروههای روم روبرو شدیم، مردی از آنها بر اسب سرخ رنگ خود که زین طلا کاری شده و سلاح طلا کاری شده داشت سوار بود، و آن رومی در کشتن مسلمانان زیاد روی مینمود، همان کمکی برای وی در پشت سنگی نشست، و آن رومی از نزد وی گذشت (و او پای اسب وی را قطع نمود) [۱۵۸]، و او افتاد و مسلمان بر او چیره شده به قتلش رسانید، و اسب و سلاح وی را تصاحب نمود. هنگامی که خداوند برای مسلمانان فتح را نصیب فرمود، خالدبن ولید سکسی را دنبال وی فرستاد (و آن وسایل و تجهیزات را از وی گرفت) [۱۵۹]، عوف میگوید: من نزدش آمدم و گفتم: ای خالد، آیا ندانستی که رسول خداصوسایل و تجهیزات [مقتول] را به قاتل داده است؟ گفت: بلی، ولی من آن را زیاد دانستم [۱۶۰]. گفتم: یا آن را به وی مسترد میکنی، و یا این که تو را نزد رسول خدا صمعرفی میکنم، ولی او از مسترد نمودن آن ابا ورزید. عوف میگوید: بعد نزد رسول خدا صجمع شدیم و من قصه آن کمکی را با عملکرد خالد برایش بازگو نمودم. رسول خدا صفرمود: «ای خالد، چه چیز تو را به آنچه انجام دادی واداشت؟» گفت: ای رسول خدا، من آن را زیاد دانستم. پیامبر خدا صفرمود: «ای خالد، آنچه را از وی گرفتهای به او مسترد کن». عوف میگوید: گفتم: ببین ای خالد، آیا به تو نگفتم و مسؤولیتم را در قبال تو وفا نکردم؟ رسول خدا صفرمود: «آن چطور؟» به او خبر دادم. رسول خدا صخشمگین گردید و گفت: «ای خالد، آن را به وی مسترد نکن، آیا شما امیرانم را برایم میگذارید؟ [۱۶۱]خوبی امر آنها برای شما، و بدی آن برای خودشان» [۱۶۲]. این را مسلم روایت نموده، و ابوداود هم مانند آن را روایت کرده. این چنین در البدایه (۲۴۹/۴) آمده، و این را بیهقی (۳۱۰/۶) به مانند آن روایت نموده است.
[۱۵۶] در روایت دیگری در مسند آمده: مردی از کمکیهای حمیر، یعنی از کسانی که آمده بود و ارتش اسلامی را کمک مینمودند. [۱۵۷] از مسند احمدبن حنبل (۲۸/۶) و بیهقی (۳۱۰/۶) اضافه شده است. [۱۵۸] به نقل از المسند و در اصل: پایش را قطع نموده است. [۱۵۹] از المسند. [۱۶۰] در این نص اصلاحی به نقل از مسند احمدبن حنبل (۲۸/۶) و بیهقی (۳۱۰/۶) برخلاف اصل صورت گرفته است. [۱۶۱] یعنی امیران مرا که خود تعیین نمودهام میگذارید و از امرشان سرباز میزنید. م. واللَّهاعلم. [۱۶۲] مسلم (۱۷۵۳) احمد (۶/ ۲۸) و ابوداوود (۲۷۱۹).