قصه وی با عتبه بن فرقد در این باره
هناد از عیبه بن فرقد روایت نموده، که گفت: با سبدهایی از خبیص [۶۲۶]نزد عمر سآمدم، گفت: این چیست؟ گفتم: طعامی است که برای تو آوردهام، چون تو اول روز را در ضرورتهای مردم سپری میکنی، و خواستم وقتی که برگشتی به طرف طعامی برگردی، و از آن استفاده نمایی و قویت سازد، آن گاه سبدی از آنها را باز کرد و گفت: ای عتبه، تو را سوگند میدهم، آیا برای هر یک از مسلمانان سبدی دادهای؟ گفت: ای امیرالمؤمنین، اگر همه مال قیس [۶۲۷]را مصرف کنم، باز هم توانایی این را ندارم! عمر گفت: من به آن نیازی ندارم، بعد از آن کاسهای را که در آن نانتر شده بود، و نان خشن و گوشت غلیظی داشت طلب نمود، و با من با اشتهای کامل به خوردن شروع نمود، من دست خود را برای گرفتن قطعهای از گوشت سفید دراز مینمودم، که آن را از کوهان میپنداشتم، ولی متوجّه میشدم که رگ است، و پارهای از گوشت را خیلیها میجویدم ولی فرو برده نمیشد، هنگامی که از من غافل میشد، آن را در میان خوان و کاسه میگذاشتم، بعد از آن کاسه بزرگی از آب کشمش را خواست، که نزدیک بود سرکه شود، و گفت: بنوش، من آن را گرفتم، و نزدیک بود آن را بنوشم نتوانم، بعد آن را گرفت و نوشید، و گفت: بشنو ای عتبه ما هر روز شتری را ذبح میکنیم، اما چربی و خوبیهای آن برای آن مسلمانانی است، که از دیگر جاها اینجا تشریف دارند، و گردن آن برای آل عمر است، این گوشت غلیظ را میخورد و این آب انگور شدید را مینوشد، یا در شکم ما هضم میشود، یا تکلیف و اذیت مان میکند [۶۲۸]. این چنین در منتخب الکنز (۴۰۴/۴) آمده است.
[۶۲۶] حلوایی است که از خرما و روغن درست میشود. [۶۲۷] هدفش قبایل قیس است. [۶۲۸] این چنین در اصل و در المنتخب است.