حیات صحابه – جلد سوم

فهرست کتاب

حدیث حسن بصری درباره تذکر زهد عمر سدر [مسجد] جامع بصره

حدیث حسن بصری درباره تذکر زهد عمر سدر [مسجد] جامع بصره

ابن عساکر از حسن بصری سروایت نموده، که گفت: در جامع بصره وارد مجلسی شدم، ناگهان با تنی چند از اصحاب پیامبر خدا صبرخوردم، که از زهد ابوبکر و عمربو آنچه خداوند از اسلام برای‌شان گشوده بود، و سیرت نیکوی آنان یاد می‏نمودند، من به آنان نزدیک شدم، و دیدم که در جمله آنان احنف بن قیس تمیمی سنشسته است، و از وی شنیدم که می‏گفت: عمر سما را در سریه‏ای به طرف عراق بیرون ساخت، و خداوند عراق و شهر فارس را برای ما گشود، و در آن از لباس سفید فارس و خراسان به دست آوردیم، و آن را با خود گرفتیم و پوشیدیم. هنگامی که نزد عمر آمدیم، روی خود را از ما گردانید، و با ما صحبت ننمود، این کار با اصحاب پیامبر خدا صگران تمام شد، آن گاه نزد پسرش عبداللَّه بن عمر بدر حالی که در مسجد نشسته بود آمدیم، و از جفایی که از امیرالمؤمنین عمربن الخطاب بر ما نازل شده بود، به وی شکایت بردیم، عبداللَّه گفت: امیرالمؤمنین لباسی را بر تن شما دید، که پیامبر خدا صرا ندیده بود آن را بپوشد، و نه هم خلیفه بعد از وی ابوبکر صدّیق سرا، آن گاه به منزل‏های خود آمدیم، و آنچه را بر تن داشتیم بیرون آوردیم، و در همان لباس‌هایی نزدش آمدیم که ما در آن می‏دید، آن گاه برخاست و به هر یک از ما جداگانه سلام داد، و با هر یک از ما معانقه نمود، طوری که گویی قبل از ما، ما را ندیده باشد، بعد غنیمت‏ها را بر او عرضه داشتیم، و او آن را در میان ما به طور مساوی تقسیم نمود، و در غنایم سبدهایی از انواع حلوای [۶۱۷]، زرد و سرخ برایش عرضه شد، عمر سآن را چشید و آن را با مزه و بوی خوب یافت، آن گاه روی خود را به طرف ما گردانید و گفت: به خدا سوگند، ای گروه مهاجرین و انصار بچه پدر، و برادر برادر را بر این طعام خواهد کشت! بعد درباره آن هدایت داد، و برای اولاد کسانی از مهاجرین و انصار برده شد که در پیش روی پیامبر خدا صبه شهادت رسیده بودند.

بعد از آن عمر سبرخاست و بازگشت نمود، و یاران پیامبر خدا صبه دنبال وی و در تعقیبش پیاده حرکت نمودند و گفتند: ای گروه مهاجرین و انصار، درباره زهد و پیرایه و صفت این مرد چه فکر می‏کنید؟ تاز ابتدایی که خداوند دیار کسری و قیصر را، و دو طرف مشرق و مغرب را به دست وی گشوده است، و نمایندگان عرب و عجم نزدش می‏آیند، و بر تن وی این لباس را که دوازده پیوند زده است می‏بینند نفس‏های ما برای مان حقیر شده است، ای گروه یاران محمّد ص- که شما بزرگان معرکه‏ها و صحنه‏ها با پیامبر خدا صهستید، و از سابقین مهاجرین و انصار می‏باشید - اگر درخواست نمایید [۶۱۸]، که این لباس را با یک لباس نرم که منظره وی در آن پرشکوه و با هیبت شود تغییر بدهد، و چاشت کاسه بزرگی از طعام برایش آورده شود، و بیگاه هم کاسه بزرگی برایش آورده شود، که آن را خود و آنانی که از مهاجرین و انصار نزدش حاضر می‏باشند بخورند، بهتر خواهد شد. آن گاه همه قوم به شکل دسته جمعی گفتند: برای این قول [و رساندن آن] جز علی بن ابی طالب دیگر کسی سزاوار نیست، یا این که دخترش حفصه، چون وی خانم پیامبر خدا صاست، و عمر نظر به موقعیت او نزد پیامبر خدا صبرایش احترام دارد، و حرفش را می‏پذیرد. بنابراین با علی صحبت نمودند، علی سگفت: من این کار را نمی‏کنم، در این کار به همسران پیامبر خدا صمراجعه کنید، چون آنان امّهات المؤمنین‏اند و در مقابل وی جرأت می‏کنند.

احنف بن قیس می‏گوید: از عائشه و حفصه بدر حالی که با هم یکجای بودند، خواهش نمودند. عائشه بگفت: من این را از امیرالمؤمنین می‏خواهم، و حفصه گفت: گمان نمی‏کنم وی این کار را قبول کند، و این برایت معلوم خواهد شد. در این راستا هردوی‌شان نزد امیرالمؤمنین داخل شدند، و او را عزت نموده نزدیک گردانید، عائشه گفت: ای امیرالمؤمنین، آیا اجازه می‏دهی با تو صحبت کنم؟ گفت: صحبت کن، ای امّ المؤمنین. عائشه لگفت: پیامبر خدا صبه راه خود به‌سوی جنّت و رضوان الهی شتافت، نه دنیا را خواست، و نه هم دنیا او را، و همچنین ابوبکر سبه تعقیب وی و به راهش، بعد از احیای سنت‏های رسول خدا صو قتل دروغگویان، رفت، و برهان باطل پرستان را بعد از عدل خود در رعیت، و تقسیم نمودن عادلانه [مال] و راضی ساختن پروردگار خلق باطل گردانید، و خداوند او را به‌سوی رحمت و رضوان خود قبض نمود، و به نبی‏اش در رفیق اعلی [۶۱۹]ملحق ساخت، نه او دنیا را خواست و نه هم دنیا او را. ولی خداوند به دست تو کنزهای کسری و قیصر و دیار آنها را گشوده، و اموال آنها به طرف تو انتقال یافته، و اطراف مشرق و مغرب برایت گردن نهاده است، و از خداوند بیشتر [از این] و تأیید اسلام را خواهانیم، فرستادگان عجم نزدت می‏آیند، و نمایندگان عرب به نزدت وارد می‏شوند، و بر تنت همین لباس می‏باشد، که دوازده پیوند بر آن زده‏ای!! اگر این را به یک لباس نرم تبدیل کنی، که در آن بر هیبت منظرت افزوده شود، و صبح کاسه بزرگی از طعام برایت آورده شود، و بیگاه هم کاسه بزرگی آورده شود که تو و کسانی از مهاجرین و انصار که نزدت حاضر شده‏اند بخورند بهتر خواهد شد.

عمر سدر این وقت به شدت گریست، و بعد از آن گفت: تو را به خدا سوگند، از تو می‏پرسم، آیا می‏دانی که پیامبر صده روز از نان گندم، یا پنج روز یا سه روز سیر شده باشد، یا این که نان شب و چاشت را تا این که به خداوند پیوست یکجای نموده باشد [۶۲۰]؟ گفت: نخیر، باز به طرف عائشه متوجّه شد و گفت: آیا می‏دانی که برای پیامبر خدا صطعامی بر میزی که یک وجب بلندتر از زمین بوده پیش شده باشد، وی دستور می‏داد، و طعام بر زمین گذاشته می‏شد، و میز ناهارخوری را امر می‏نمود و برداشته می‏شد؟ عائشه و حفصه بگفتند: به خدا سوگند، بلی. عمر سبه آن دو گفت: شما زنان رسول خدا صو امّهات المؤمنین هستید، و بر مؤمنین حق دارید، به ویژه بر من، ولی شما آمده‏اید و مرا به دنیا ترغیب می‏کنید! و من می‏دانم که پیامبر خدا صلباسی را از پشم پوشید، که گاهی از زبری پوستش را می‏خراشید، آیا این را می‏دانید؟ گفتند: به خدا سوگند، بلی. و افزود: ای عائشه آیا می‏دانی، که پیامبر خدا صبر یک پدر درشت و زبر و یک لا از موی درست شده بود در خانه تو می‏خوابید، و همان چادر در روز فرش، و در شب بستر خواب بود، و ما نزدش می‏رفتیم و اثر بوریا را بر پهلویش می‏دیدیم؟ ای حفصه، آیا تو برایم حکایت ننمودی که شبی [فرش را] برای وی دولا کردی، و او نرمی آن را احساس نمود و به خواب رفت و به اذان بلال از خواب بیدار شد و به تو گفت: «ای حفصه چه کردی؟ امشب خوابگاه را دولا نمودی، و مرا تا صبح خواب برد؟ مرا به دنیا چه!!! و چرا به نرمی بستر مشغولم ساختید!!»، ای حفصه آیا نمی‏دانی که گناه گذشته و ما بعد پیامبر خدا صمغفور بود، و او علی‏رغم آن، گرسنه می‏خوابید، و سجده کنان به خواب می‏رفت، و همیشه در رکوع و سجده و گریه و تضرّع در ساعات شب و روز قرار می‏داشت، تا این که خداوند او را به رحمت و رضوان خود قبض نمود؟ عمر نه خوب می‏خورد، و نه نرم می‏پوشد، اقتدای او به دو یارش است، و نه دو نانخورش را جز یک نمک و روغن یکجای می‏کند، و جز ماهی یکبار گوشت هم نمی‏خورد تا طوری سپری نماید که آن‏ها سپری نمودند. آن گاه آن دو بیرون رفتند و یاران پیامبر خدا صرا از آن آگاه کردند، و او تا این که به خداوند پیوست همانطور بود. این چنین در منتخب الکنز (۴۰۸/۴) آمده است.

[۶۱۷] در نص «خبیص» استعمال شده، و آن عبارت از حلوایی است که از خرما و روغن درست می‏شود. م. [۶۱۸] شاید درست‏تر «اگر از وی درخواست نمایید» باشد. [۶۱۹] در نص «رفیع الاعلی» آمده، شاید درست آنچه باشد که ذکر نمودیم. [۶۲۰] یعنی هردوی‌شان را به دنبال هم صرف نموده باشد، چون وی اگر نان چاشت را می‏خورد، نان شب را نمی‏خورد، و اگر تصمیم خوردن نان شب را می‏داشت، نان چاشت را نمی‏خورد. م.