عدالت پیامبر خدا ص
قصه زن مخزومی و خطبه پیامبر صدر این باره
بخاری از عروه روایت نموده که: زنی در زمان رسول خدا صدر غزوه فتح دزدی نمود، آن گاه قوم وی هراسان شده نزد اسامه بن زید برای شفاعت خواهی رفتند. عروه میگوید: هنگامی که اسامه در آن مورد با او صحبت نمود، روی رسول خدا صتغییر کرد و گفت: «آیا با من در حدی از حدود خداوند تعالی صحبت میکنی؟!» اسامه گفت: ای رسول خدا برایم مغفرت بخواه. هنگامی که بیگاه شد، رسول خدا صبرای ایراد خطبه برخاست، و پس از ثنای خداوند همانطوری که اهل و سزاوار اوست، گفت:
«اما بعد: مردم (قبل از شما) به خاطری هلاک شدند، که وقتی شریف در میان آنها دزدی مینمود، وی را میگذاشتند، و وقتی ضعیف در میانشان دزدی مینمود، حد را بر وی جاری میساختند. سوگند به ذاتی که جان محمّد در دست اوست، اگر فاطمه دختر محمّد هم دزدی کند، دستش را قطع خواهم نمود».
بعد از آن رسول خدا صدر قبال آن زن دستور داد، و دستش قطع گردید، و بعد از آن توبه او نیکو و خوب شد، و ازدواج کرد. عائشه لمیگوید: وی بعد از آن میآمد، و من کار و ضرورتش را به رسول خدا صمیرسانیدم [۲۳۶]. این را بخاری در جای دیگری هم روایت کرده، و مسلم آن را از حدیث عائشه لروایت نموده است. این چنین در البدایه (۳۱۸/۴) آمده. و همچنین آن را ائمه اربعه [۲۳۷]از عائشه، چنان که در الترغیب (۲۶/۴) آمده، روایت کردهاند.
[۲۳۶] بخاری (۴۳۰۴) و مسلم (۱۶۸۸). [۲۳۷] یعنی نسائی، ابوداود، ترمذی و ابن ماجه. م.