قصه وی با جبرئیل و ملک دیگری در این باره
یعقوب بن سفیان از ابن عباس بروایت نموده که: خداوند أملکی از ملائک را در حالی که جبرئیل با وی همراه بود نزد نبیاش صفرستاد، و ملک به رسول وی [۵۲۱]گفت: خداوند أتو را در میان این دو اختیار میدهد، که بنده و نبی باشی، و یا این که پادشاه و نبی باشی، پیامبر خدا صبه طرف جبرئیل چنان متلفت شد که گویی از وی مشورت میخواهد، و جبرئیل به طرف رسول خدا صاشاره نمود، که تواضع نما، آن گاه پیامبر خدا صفرمود: «بلکه بنده و نبی میباشم». میگوید: و بعد از آن کلمه تا این که به دیدار خداوند ﻷشتافت، دیگر تکیه کنان طعامی را نخورد. این چنین این را بخاری در التاریخ و نسائی روایت نمودهاند. این چنین در البدایه (۴۸/۶) آمده است.
[۵۲۱] شاید درست «رسول خدا» باشد.