حدیث ابن ابی شیبه و ابن سعد در این باره
و نزد ابن ابی شیبه و ابن سعد همچنین از عمرو روایت است، هنگامی که مرگ عمربن الخطاب سفرارسید گفت: علی، طلحه، زبیر، عثمان، عبدالرحمن بن عوف و سعد شرا برای من طلب کنید، ولی با هیچ یک از آنها جز با علی و عثمان صحبت ننمود. به علی گفت: ای علی، (شاید) این افراد قرابت تو را با رسول خدا ص(و داماد بودنت را برای وی) و آنچه را خداوند از علم و فقه به تو اعطا نموده بدانند، اگر این امر را به عهده گرفتی از خدا بترس، و بنی فلان [۵۹]را بر گردنهای مردم بلند نکن. و به عثمان گفت: ای عثمان (شاید(۴۷) [۶۰]این قوم دامادیت را برای رسول خدا صو سن و شرفت را بدانند، اگر تو این امر را به دوش گرفتی از خدا بترس، و بنی فلان را بر گردنهای مردم بلند نکن. و افزود: صهیب را برایم طلب کنید، گفت: سه روز برای مردم نماز بده، و این گروه باید در یک خانه جمع شوند، و اگر بر مردی اتفاق نمودند، سر کسی را که همراهشان مخالفت نمود بزنید.
و نزد ابن سعد از ابوجعفر روایت است که گفت: عمربن الخطاب سبه اعضای شورا گفت: درباره کارتان مشورت کنید، اگر دو تن، دو تن و دوتن [۶۱]بود، دوباره به شورا برگردید، و اگر چهارتن و دو تن بود، همان صنف زیاد و اکثر را بگیرید. و از اسلم از عمر روایت است که گفت: اگر نظر سه تن و سه تن جمع شد، صنف و طرف عبدالرحمن را پیروی کنید، و بشنوید و اطاعت نمایید.
و از انس سروایت است که گفت: عمربن الخطاب سیک ساعت قبل از مردنش کسی را بهسوی ابوطلحه سفرستاد و گفت: ای ابوطلحه، با پنجاه تن از قومت از انصار با این افراد اعضای شورا باش، چون آنها طوری که من گمان میکنم، در خانه یکیشان جمع خواهند شد، پس تو با یارانت برآن دروازه بایست، و هیچ کسی را نگذار که نزدشان داخل شود، و آنها را نیز نگذار که روز سوم را بدون این که یکی از خویشتن را امیر مقرر کنند سپری نمایند، بارخدایا، تو خلیفه من (برایشان هستی [۶۲]. این چنین در الکنز (۱۵۷ ۱۵۶/۳) آمده است.
[۵۹] در الطبقات، بنی عبدالمطلب آمده است. [۶۰] این و بقیه کلمات فوق داخل قوسها از طبقات نقل شدهاند. [۶۱] یعنی اگر دو نفر اهل شورا یکی را نامزد خلافت کرد و دومی آن دیگری را و دومی آن دیگر را دوباره مشورت صورت گیرد تا رأیها و نظرها طوری شود که اکثریت معلوم گردد و آن کس که رأی اکثر را حاصل کرد خلیفه شود. م. [۶۲] به نقل از ابن سعد. و در اصل آمده: در ایشان هستی.