حیات صحابه – جلد سوم

فهرست کتاب

حدیث ابن ابی شیبه و ابن سعد در این باره

حدیث ابن ابی شیبه و ابن سعد در این باره

و نزد ابن ابی شیبه و ابن سعد همچنین از عمرو روایت است، هنگامی که مرگ عمربن الخطاب سفرارسید گفت: علی، طلحه، زبیر، عثمان، عبدالرحمن بن عوف و سعد شرا برای من طلب کنید، ولی با هیچ یک از آنها جز با علی و عثمان صحبت ننمود. به علی گفت: ای علی، (شاید) این افراد قرابت تو را با رسول خدا ص(و داماد بودنت را برای وی) و آن‏چه را خداوند از علم و فقه به تو اعطا نموده بدانند، اگر این امر را به عهده گرفتی از خدا بترس، و بنی فلان [۵۹]را بر گردن‏های مردم بلند نکن. و به عثمان گفت: ای عثمان (شاید(۴۷) [۶۰]این قوم دامادیت را برای رسول خدا صو سن و شرفت را بدانند، اگر تو این امر را به دوش گرفتی از خدا بترس، و بنی فلان را بر گردن‏های مردم بلند نکن. و افزود: صهیب را برایم طلب کنید، گفت: سه روز برای مردم نماز بده، و این گروه باید در یک خانه جمع شوند، و اگر بر مردی اتفاق نمودند، سر کسی را که همراه‌شان مخالفت نمود بزنید.

و نزد ابن سعد از ابوجعفر روایت است که گفت: عمربن الخطاب سبه اعضای شورا گفت: درباره کارتان مشورت کنید، اگر دو تن، دو تن و دوتن [۶۱]بود، دوباره به شورا برگردید، و اگر چهارتن و دو تن بود، همان صنف زیاد و اکثر را بگیرید. و از اسلم از عمر روایت است که گفت: اگر نظر سه تن و سه تن جمع شد، صنف و طرف عبدالرحمن را پیروی کنید، و بشنوید و اطاعت نمایید.

و از انس سروایت است که گفت: عمربن الخطاب سیک ساعت قبل از مردنش کسی را به‌سوی ابوطلحه سفرستاد و گفت: ای ابوطلحه، با پنجاه تن از قومت از انصار با این افراد اعضای شورا باش، چون آنها طوری که من گمان می‏کنم، در خانه یکی‌شان جمع خواهند شد، پس تو با یارانت برآن دروازه بایست، و هیچ کسی را نگذار که نزدشان داخل شود، و آنها را نیز نگذار که روز سوم را بدون این که یکی از خویشتن را امیر مقرر کنند سپری نمایند، بارخدایا، تو خلیفه من (برای‌شان هستی [۶۲]. این چنین در الکنز (۱۵۷ ۱۵۶/۳) آمده است.

[۵۹] در الطبقات، بنی عبدالمطلب آمده است. [۶۰] این و بقیه کلمات فوق داخل قوس‏ها از طبقات نقل شده‏اند. [۶۱] یعنی اگر دو نفر اهل شورا یکی را نامزد خلافت کرد و دومی آن دیگری را و دومی آن دیگر را دوباره مشورت صورت گیرد تا رأی‏ها و نظرها طوری شود که اکثریت معلوم گردد و آن کس که رأی اکثر را حاصل کرد خلیفه شود. م. [۶۲] به نقل از ابن سعد. و در اصل آمده: در ایشان هستی.