قصه ثوبان سدر این باره
احمد، نسائی، ابن ماجه و ابوداود به اسناد صحیح از ثوبان سروایت نمودهاند که گفت: پیامبر خدا صفرمود: «کسی به من ضمانت دهد که از مردم چیزی درخواست نکند، من جنت را برایش ضمانت میکنم»، گفتم: من ضمانت میدهم و بعد از آن از هیچ کس چیزی درخاست نمیکرد.
و نزد ابن ماجه آمده، که گفت: «از مردم چیزی درخواست مکن»، میگوید: اگر تازیانه ثوبان میافتاد، و خود سوار میبود، به هیچ کسی نمیگفت که آن را به من بده، بلکه پایین میشد، و آن را میگرفت [۵۶۳]. این چنین در الترغیب (۱۰۱/۲) آمده است. و در بیعت بر اعمال اسلام در حدیث ابوامامه، بیعت ثوبان مبنی بر این که از کسی چیزی نخواهد گذشت. ابوامامه میگوید: من ثوبان را در مکه در جمع زیادی از مردم دیدم، که سوار بود و تازیانهاش از وی میافتاد، و گاهی بر گردن مردی میافتد، آن مرد آن را میگرفت، و به او میداد، اما او آن را نمیگرفت، بلکه خودش پایین میآمد و آن را بر میداشت. این را طبرانی روایت نموده، و احمد نسائی به شکل مختصر از ثوبان روایت کردهاند.
[۵۶۳]