حیات صحابه – جلد سوم

فهرست کتاب

روایت حسن در این باره

روایت حسن در این باره

و حاکم (۴۴۲/۳) از حسن روایت نموده، که گفت: زیاد حکم بن عمرو غفاری سرا بر خراسان فرستاد [۱۹۸]، و آنها غنیمت‏های زیادی را به دست آوردند، زیاد برایش نوشت: اما بعد، امیرالمؤمنین نوشته است که سفید و زرد [۱۹۹]برای وی نگه داشته شود، و در میان مسلمانان طلا و نقره را تقسیم نکن. حکم برای وی نوشت: اما بعد: تو در نوشته خود از نامه امیرالمؤمنین نام برده‏ای ولی من کتاب خدا را قبل از نامه امیرالمؤمنین یافتم، و من به خدا سوگند یاد می‏کنم، که اگر آسمان‏ها و زمین بر بنده‏ای بسته باشند، و از خداوند بترسد، حتماً برای وی از بین آنها مخرجی خواهد گردانید. والسلام! و حکم منادیی را امر نمود، و او صدا کرد که صبحگاهان به طرف غنیمت خود بروید، و آن را در میان ایشان تقسیم نمود، و وقتی که حکم در تقسیم غنیمت این عمل را انجام داد، معاویه سکسی را به طرف وی فرستاد و او را در بند انداخت و حبسش نمود، و او دربند وی درگذشت و در همان جا دفن گردید، و گفت: من دعوا کننده ام [۲۰۰].

و ابن عبدالبراین را در الاستیعاب (۳۱۶/۱) روایت نموده... و مانند آن را متذکر شده، جز این که وی در حدیث خود گفته است: آن گاه آن را در میان آنها تقسیم نمود، و حکم گفت: بار خدایا، اگر برایم نزدت خیری باشد [۲۰۱]، مرا به‌سوی خود قبض کن. و در خراسان، در مرو درگذشت. در الاصابه (۳۴۷/۱) می‏گوید: صحیح این است که: هنگامی نامه زیاد توأم با عتاب برایش رسید، بر خود دعا نمود، و درگذشت.

[۱۹۸] البته به حیث والی یا مسؤول. م. [۱۹۹] طلا و نقره. [۲۰۰] یعنی با معاویه سدر پیش روی خداوند دعوا می‏کنم. [۲۰۱] شاید درست چنین باشد: «اگر آنچه برای من در نزد توست برایم خیر باشد».