حیات صحابه – جلد سوم

فهرست کتاب

مسئله خراج بحرین

مسئله خراج بحرین

سیف و ابن عساکر از صعب بن عطیه بن بلال از پدرش و از سهم بن منجاب روایت نموده‏اند که آن دو گفتند: اقرع و زبرقان به طرف ابوبکر شرفته و گفتند: خراج بحرین را به ما اختصاص بده، و ما برایت ضمانت می‏کنیم که هیچ کس از قوم ما برنگردد [۹۸]، و او اینطور نمود و خط را نوشت. کسی که به عنوان واسطه در میان‌شان رفت و آمد می‏نمود، طلحه بن عبیداللَّه بود، و گواهانی را شاهد گرفتند که از جمله آنها عمر سبود. وقتی که خط نزد عمر سآورده شد و به آن نگاه نمود شهادت نداد، بعد از آن گفت: و عزت هم نیست، و خط را پاره نمود، و محوش گردانید. آن گاه طلحه خشمگین شد، و نزد ابوبکر آمده گفت: تو امیر هستی یا عمر؟ پاسخ داد، عمر، مگر این که طاعت برای من است، و وی خاموش گردید. این چنین در منتخب الکنز (۳۹۰/۴) آمده است.

[۹۸] یعنی هیچ کس از اسلام مرتد نشود.