زهد وی وقتی که در ربذه بود
احمد از ابوسماء روایت نموده که: وی نزد ابوذر در حالی وارد شد که در ربذه بود و نزدش زن سیاه و بد شکلی بود که اثری از زعفران و خوشبویی بر وی وجود نداشت. ابوذر گفت: آیا [به آنچه] این سیاه چرده مرا امر میکند نمیبینید، به من هدایت میدهد که به عراق بروم، و وقتی که به عراق آمدم آنها با دنیای خود به سویم میل کنند، و دوستم صبه من عهد سپرده است، که قبل از پل جهنّم راهی است لغزان و جای لغزیدن، اینکه ما بر آن در حالی بیاییم که بارهایمان کوچک باشد و ما به حمل آن قادر باشیم شایستهتر است که نجات یابیم، از این که بر آن در حالی بیاییم که بارهایمان گران باشد. در الترغیب (۹۳/۵) میگوید: این را احمد روایت نموده، و راویان آن راویان صحیحاند. و ابونعیم آن را در الحلیه (۱۶۱/۱) از ابواسماء روایت کرده، و ابن سعد (۱۷۴/۴) مانند آن را روایت نموده است.
و ابونعیم در الحلیه (۱۶۰/۱) از عبداللَّه بن خراش روایت نموده، که گفت: ابوذر را در ربذه در سایه بان سیاهی که داشت دیدم، و همسر وی نیز سیاه بود، و بر تکهای جوال نشسته بود، به او گفته شد: تو مردی هستی که فرزند برایت باقی نمیماند، گفت: ستایش خدایی راست که آنها را از دار فنا میگیرد، و در دار بقا ذخیرهشان میکند، گفتند: ای ابوذر، اگر غیر از این زنی بگیری؟ گفت: ازدواج با زنی که مرا متواضع سازد، برایم بهتر است از زنی که مرا بردارد [و بلند کند و برایم سبب کبر شود]، به او گفتند: اگر بساطی نرمتر از این بگیری؟ گفت: بار خدایا مغفرت میخواهم، از آنچه برایم عطاء شده چیزی که خوشت میآید بگیر [۶۴۹]. و این را طبرانی از عبداللَّه بن خراش مانند آن روایت نموده. هیثمی (۳۳۱/۹) میگوید: در این موسی بن عبیده آمده، و ضعیف میباشد.
[۶۴۹] ضعیف. طبرانی (۲/ ۱۵۰) با سندی که در آن موسی بن عبیده است که ضعیف است.