حیات صحابه – جلد سوم

فهرست کتاب

انگیزه زهد و پارسایی وی س

انگیزه زهد و پارسایی وی س

ابونعیم این را در الحلیه (۲۰۹/۱) از ابودرداء سبه مانند آن روایت نموده، و افزوده است: سوگند به ذاتی که جان ابودرداء در دست اوست، دوست ندارم که امروز دکانی در دروازه مسجد داشته باشم، و هیچ نمازی در آن از نزدم فوت نگردد، و در آن هر روز چهل دینار فایده کنم، و همه آن را در راه خدا صدقه بدهم. به او گفته شد: ای ابودرداء چه چیز را در آن ناپسند می‏بینی؟ گفت: شدّت حساب را. این چنین این را ابن عساکر، چنان که در الکنز (۱۴۹/۲) آمده، روایت نموده است.

و نزد ابونعیم همچنین از طریق دیگری از وی روایت است که گفت: من دوست ندارم که بر دروازه مسجد بایستم، و خریدوفروش نمایم و هر روز سیصد دینار فایده به دست آورم، و همه نمازها را در مسجد حاضر باشم، من نمی‏گویم: خداوند بیع را حلال ننموده، و ربا را حرام نگردانیده است، ولی دوست دارم از کسانی باشم، که آنها را تجارت و خریدوفروش از یاد خدا غافل نمی‏کند.

و ابونعیم در الحلیه (۲۲۲/۱) از خالدبن حُدَیر اسلمی روایت نموده که: وی نزد ابودرداء وارد شد، زیرپای وی فرشی از پوست یا پشم بود، و بالایش لباس پشمی و بر پایش کفش پشمی قرار داشت، و خود مریض بود و عرقش نموده بود، خالد گفت: اگر خواسته باشی فرش خود را با برگ و جامه مرعزی [۶۵۱]که امیرالمؤمنین می‏فرستد پوشش بده گفت: ما منزلی داریم، و به طرف آن کوچ می‏کنیم و برای آن کار می‏نماییم. از حسان بن عطیه روایت است که گروهی از یاران ابودرداء از وی خواستند که ایشان را مهمان کند، وی آنان را مهمان نمود، کسی از آنان بر نمد خوابید و کسی از آن‏ها در لباس خود که بر تن داشت شب را سپری نمود، هنگامی که صبح شد نزد آن‏ها رفت این وضع‌شان را دانست و گفت: ما خانه‏ای داریم که برای آن جمع می‏نماییم، و به طرف آن بر می‏گردیم.

و نزد احمد از محمّدبن کعب روایت است که: گروهی در یک شب سرد نزد ابودرداء پایین شدند، او برای آنان طعام گرمی فرستاد، ولی لحاف برای‌شان نفرستاد. یکی از آنان گفت: بری ما نان فرستاد، ولی به سبب سردی به ما مزه نداد، من حتماً این را به او می‏گویم، دیگری گفت: بگذارش، ولی او قبول ننمود، و آمد تا این که بر دروازه ایستاد و او را نشسته یافت، و بر تن همسرش لباسی بود که قابل ذکر نیست، آن گاه آن مرد برگشت و گفت: گمان می‏کنم شب را همان طوری سپری نموده باشی که ما سپری نمودیم. گفت: ما برای خود منزلی داریم که به طرف آن انتقال می‏کنیم، بنابراین فرش‏ها و لحاف‏های مان را به‌سوی آن پیشتر فرستاده‏ایم، و اگر چیزی از آن را نزدمان می‏افتیم، آن را حتماً برایت می‏فرستادیم، و در پیش روی مان گردنه سختی است که سبک بار در آن از سنگین بار بهتر است. آیا آنچه را برایت می‏گویم فهمیدی؟ گفت: آری. این چنین در صفة الصفوة (۲۶۳/۱) آمده است.

[۶۵۱] مرعزی لباسی است که از پرزهای نرم و لطیفی که از بن موهای بز می‏روید می‏بافند.