انگیزه زهد و پارسایی وی س
ابونعیم این را در الحلیه (۲۰۹/۱) از ابودرداء سبه مانند آن روایت نموده، و افزوده است: سوگند به ذاتی که جان ابودرداء در دست اوست، دوست ندارم که امروز دکانی در دروازه مسجد داشته باشم، و هیچ نمازی در آن از نزدم فوت نگردد، و در آن هر روز چهل دینار فایده کنم، و همه آن را در راه خدا صدقه بدهم. به او گفته شد: ای ابودرداء چه چیز را در آن ناپسند میبینی؟ گفت: شدّت حساب را. این چنین این را ابن عساکر، چنان که در الکنز (۱۴۹/۲) آمده، روایت نموده است.
و نزد ابونعیم همچنین از طریق دیگری از وی روایت است که گفت: من دوست ندارم که بر دروازه مسجد بایستم، و خریدوفروش نمایم و هر روز سیصد دینار فایده به دست آورم، و همه نمازها را در مسجد حاضر باشم، من نمیگویم: خداوند ﻷبیع را حلال ننموده، و ربا را حرام نگردانیده است، ولی دوست دارم از کسانی باشم، که آنها را تجارت و خریدوفروش از یاد خدا غافل نمیکند.
و ابونعیم در الحلیه (۲۲۲/۱) از خالدبن حُدَیر اسلمی روایت نموده که: وی نزد ابودرداء وارد شد، زیرپای وی فرشی از پوست یا پشم بود، و بالایش لباس پشمی و بر پایش کفش پشمی قرار داشت، و خود مریض بود و عرقش نموده بود، خالد گفت: اگر خواسته باشی فرش خود را با برگ و جامه مرعزی [۶۵۱]که امیرالمؤمنین میفرستد پوشش بده گفت: ما منزلی داریم، و به طرف آن کوچ میکنیم و برای آن کار مینماییم. از حسان بن عطیه روایت است که گروهی از یاران ابودرداء از وی خواستند که ایشان را مهمان کند، وی آنان را مهمان نمود، کسی از آنان بر نمد خوابید و کسی از آنها در لباس خود که بر تن داشت شب را سپری نمود، هنگامی که صبح شد نزد آنها رفت این وضعشان را دانست و گفت: ما خانهای داریم که برای آن جمع مینماییم، و به طرف آن بر میگردیم.
و نزد احمد از محمّدبن کعب روایت است که: گروهی در یک شب سرد نزد ابودرداء پایین شدند، او برای آنان طعام گرمی فرستاد، ولی لحاف برایشان نفرستاد. یکی از آنان گفت: بری ما نان فرستاد، ولی به سبب سردی به ما مزه نداد، من حتماً این را به او میگویم، دیگری گفت: بگذارش، ولی او قبول ننمود، و آمد تا این که بر دروازه ایستاد و او را نشسته یافت، و بر تن همسرش لباسی بود که قابل ذکر نیست، آن گاه آن مرد برگشت و گفت: گمان میکنم شب را همان طوری سپری نموده باشی که ما سپری نمودیم. گفت: ما برای خود منزلی داریم که به طرف آن انتقال میکنیم، بنابراین فرشها و لحافهای مان را بهسوی آن پیشتر فرستادهایم، و اگر چیزی از آن را نزدمان میافتیم، آن را حتماً برایت میفرستادیم، و در پیش روی مان گردنه سختی است که سبک بار در آن از سنگین بار بهتر است. آیا آنچه را برایت میگویم فهمیدی؟ گفت: آری. این چنین در صفة الصفوة (۲۶۳/۱) آمده است.
[۶۵۱] مرعزی لباسی است که از پرزهای نرم و لطیفی که از بن موهای بز میروید میبافند.