حیات صحابه – جلد سوم

فهرست کتاب

قصه دو مرد از انصار در این باره

قصه دو مرد از انصار در این باره

ابن ابی شیبه و ابوسعید نقّاش از امّ سلمه لروایت نموده‏اند که گفت: دو مرد از انصار نزد رسول خدا صبه خاطر مخاصمه آنها درباره میراث‌هایی که کهنه شده بود آمدند، و گواهی بر آنها وجود نداشت. رسول خدا صفرمود: «شما نزد من مخاصمه می‏کنید، و من در آنچه برایم در آن [وحی] نازل نشده است، به رأی خود فیصله می‏کنم، بنابراین برای کسی که در آن بنا بر دلیل او فیصله نمودم، و او با آن دلیل چیزی از حق برادرش را تصاحب می‏کرد باید آن را نگیرد، چون در این صورت من به وی قطعه‏ای از آتش را می‏دهم، و روز قیامت در حالی می‏آید که آن در گردنش آویزان [۲۴۲]می‏باشد». آن گاه هر دو گریه کردند، و هر یک از ایشان گفتند: ای رسول خدا، حق من برای او باشد. بعد پیامبر صفرمود: «وقتی این کار را انجام دادید، بروید و حق را قصد کنید، و تقسیم نمایید و قرعه کشی کنید، و هر یکی از شما باید رفیقش را حلال گرداند» [۲۴۳]. - [۲۴۴]این چنین در الکنز (۱۸۲/۳) آمده است.

[۲۴۲] یعنی چون گردن بند و چیزی که بر گردن آویخته شود. [۲۴۳] یعنی کمی و زیادی که در بین واقع شد به همدیگر بخشش کنید. م. [۲۴۴] صحیح. مسلم (۱۷۱۳) بخاری (۲۶۸۰) ابن أبی شیبة (۵/ ۳۵۶) سند ابن ابی شیبة حسن است.