حیات صحابه – جلد سوم

فهرست کتاب

قصه فروش کوهپایه مقطم [۵۳۸]

قصه فروش کوهپایه مقطم [۵۳۸]

ابن عبدالحکم از لیث بن سعد روایت نموده، که گفت: مُقَوقِس از عمروبن العاص خواست تا کوهپایه مقطم را به هفتاد هزار دینار برایش بفروشد، عمروبن العاص از این به تعجّب افتاد و گفت: در این باره به امیرالمؤمنین نوشته می‏کنم، و این را برای عمر سنوشت، عمر سبرایش نوشت: از وی بپرس که چرا آن قدر پول گزاف را در بدل آن به تو می‏دهد، در حالی که آن نه قابل زراعت است، و نه هم از آن آب بیرون می‏شود، و نه از آن نفعی به دست می‏آید؟ آن گاه [از مقوقس] پرسید، [و او] گفت: ما صفت آن را در کتاب‏ها می‏یابیم، که در آن نهال‏های جنّت است. وی این را برای عمر سنوشت. و عمر سبرایش نوشت: ما نهال‏های جنت را فقط حقّ مؤمنین می‏دانیم، آن عده مسلمانانی را که طرف تو هستند در آنجا دفن کن و به چیزی مفورشش. این چنین در کنزالعمال (۱۵۲/۳) آمده است.

[۵۳۸] این همان کوه مشرف بر قرافه است، که مقبره فسطاط و مصر و قاهره بر آن قرار دارد.