حیات صحابه – جلد سوم

فهرست کتاب

قصه وی سدر این باره هنگام وفاتش

قصه وی سدر این باره هنگام وفاتش

نزد ابونعیم در الحلیه (۱۴۵/۱) از طارق بن شهاب روایت است، که گفت: تنی چند از اصحاب پیامبر صخباب سرا عیادت نمودند، و برایش گفتند: خوش باش ای ابوعبداللَّه، که فردا نزد برادرانت وارد می‏شوی، [راوی] می‏گوید: وی گریست و گفت: گرچه در من ناشکیبایی و بی صبری نیست، ولی شما اقوامی را برایم متذکر شدید و برادرانی را برای من نام بردید که آنان به همه پاداش‏های خود رفتند و من می‏ترسم که ثواب آنچه شما از آن اعمال متذکر می‏شوید، این چیزها باشد، که بعد از ایشان برای ما داده شده است. این را ابن سعد (۱۱۸/۳) از طارق به مانند آن، روایت نموده است.

و نزد ابونعیم در الحلیه (۱۴۴/۱) از حارثه بن مضرّب روایت است، که گفت: نزد خباب سدر حالی داخل شدیم که در شکم خود هفت داغ گذاشته بود، و گفت: اگر رسول خدا صنگفته بود: «هیچ کسی از شما تمنّای مرگ را نکند»، من حتماً آن را آرزو می‏نمودم، بعضی از آنان گفتند: صحبت و یاری پیامبر صو قدوم نزد وی را به یاد بیاور، گفت: من ترسیده‏ام، که آنچه نزدم است، مرا از قدوم نزد وی باز دارد [۵۸۳]، این چهل هزار درهم در خانه است.

وی (۱۴۵/۱) از طریق دیگری از حارثه به مانند این به اختصار روایت نموده، و افزوده است: من خود را با پیامبر صدر حالی دیدم که مالک یک درهم هم نبودم، و حالا در گوشه خانه‏ام چهل هزار درهم است!! می‏گوید: بعد از آن کفن وی آورده شد، هنگامی که آن را دید گریست و گفت: لیکن برای حمزه سکفنی جز چادر خط داری پیدا نشد، که اگر بر سر وی قرار داده می‏شد از قدم‌هایش جمع می‏شد، و اگر بر قدم‌هایش قرار داده می‏شد، از سرش جمع می‏گردید، بعداً بر سرش قرار داده شد، و بر قدوم‏هایش اذخر [۵۸۴]گذاشته شد. این را ابن سعد (۱۱۷/۳) از حارثه به مانند آن روایت نموده است. و نزد ابونعیم در الحلیه (۱۴۵/۱) از ابووائل شقیق بن سلمه روایت است، که گفت: نزد خباب بن ارت هنگام مریضی اش داخل شدیم، وی گفت: در این صندوق هشتاد هزار درهم است، به خدا سوگند، من بر آن تاری هم نبسته‏ام، و از سائلی هم بازش نداشته‏ام، و بعد از آن گریست. گفتیم: چه تو را می‏گریاند؟ گفت: بر این می‏گریم، که یارانم رفتند، و دنیا از ایشان [۵۸۵]چیزی را نکاست، و ما بعد از آنان باقی ماندیم و جز خاک دیگر موضعی [۵۸۶]برای آن نیافتیم. ابونعیم می‏گوید: آن را ابواسامه از ادریس روایت نموده، که گفت: دوست داشتم، که آن مال این‏قدر، و آن قدر، یا چنان که گفت، پشکل یا غیر آن می‏بود.

و همچنین نزد ابونعیم (۱۴۶/۱) از حدیث قیس آمده، که بعد از آن گفت: قبل از ما اقوامی رفتند، که از دنیا چیزی به دست نیاوردند، و ما بعد از ایشان باقی ماندیم، تا اینکه از دنیا به قدری به دست آوردیم، که بعضی از ما نمی‏داند، آن را به جز در خاک در چه بگذارد، و مسلمان در برابر هر چه انفاق نماید اجر و پاداش داده می‏شود، به جز آن‏چه در خاک انفاق نموده است.

[۵۸۳] در نص «یبقی» آمده، که «باقی می‏ماند» را افاده می‏کند، و در حاشیه الحلیه «یمنعنی» آمده، که «بازدارد» معنی می‏دهد، و این ممکن درست باشد. [۵۸۴] گیاهی است خوشبو و با شاخه‏های باریک، برگ‌هایش ریز، و سرخ رنگ یا زرد و تند بو و دارای شکوفه‏های سفید. [۵۸۵] یعنی: از اجرهای ایشان. [۵۸۶] یعنی: موضع مصرف دارایی مان را جز در بنا نمودن خانه و غیره نمی‏یابیم. م.