قصه وی سدر این باره هنگام وفاتش
نزد ابونعیم در الحلیه (۱۴۵/۱) از طارق بن شهاب روایت است، که گفت: تنی چند از اصحاب پیامبر صخباب سرا عیادت نمودند، و برایش گفتند: خوش باش ای ابوعبداللَّه، که فردا نزد برادرانت وارد میشوی، [راوی] میگوید: وی گریست و گفت: گرچه در من ناشکیبایی و بی صبری نیست، ولی شما اقوامی را برایم متذکر شدید و برادرانی را برای من نام بردید که آنان به همه پاداشهای خود رفتند و من میترسم که ثواب آنچه شما از آن اعمال متذکر میشوید، این چیزها باشد، که بعد از ایشان برای ما داده شده است. این را ابن سعد (۱۱۸/۳) از طارق به مانند آن، روایت نموده است.
و نزد ابونعیم در الحلیه (۱۴۴/۱) از حارثه بن مضرّب روایت است، که گفت: نزد خباب سدر حالی داخل شدیم که در شکم خود هفت داغ گذاشته بود، و گفت: اگر رسول خدا صنگفته بود: «هیچ کسی از شما تمنّای مرگ را نکند»، من حتماً آن را آرزو مینمودم، بعضی از آنان گفتند: صحبت و یاری پیامبر صو قدوم نزد وی را به یاد بیاور، گفت: من ترسیدهام، که آنچه نزدم است، مرا از قدوم نزد وی باز دارد [۵۸۳]، این چهل هزار درهم در خانه است.
وی (۱۴۵/۱) از طریق دیگری از حارثه به مانند این به اختصار روایت نموده، و افزوده است: من خود را با پیامبر صدر حالی دیدم که مالک یک درهم هم نبودم، و حالا در گوشه خانهام چهل هزار درهم است!! میگوید: بعد از آن کفن وی آورده شد، هنگامی که آن را دید گریست و گفت: لیکن برای حمزه سکفنی جز چادر خط داری پیدا نشد، که اگر بر سر وی قرار داده میشد از قدمهایش جمع میشد، و اگر بر قدمهایش قرار داده میشد، از سرش جمع میگردید، بعداً بر سرش قرار داده شد، و بر قدومهایش اذخر [۵۸۴]گذاشته شد. این را ابن سعد (۱۱۷/۳) از حارثه به مانند آن روایت نموده است. و نزد ابونعیم در الحلیه (۱۴۵/۱) از ابووائل شقیق بن سلمه روایت است، که گفت: نزد خباب بن ارت هنگام مریضی اش داخل شدیم، وی گفت: در این صندوق هشتاد هزار درهم است، به خدا سوگند، من بر آن تاری هم نبستهام، و از سائلی هم بازش نداشتهام، و بعد از آن گریست. گفتیم: چه تو را میگریاند؟ گفت: بر این میگریم، که یارانم رفتند، و دنیا از ایشان [۵۸۵]چیزی را نکاست، و ما بعد از آنان باقی ماندیم و جز خاک دیگر موضعی [۵۸۶]برای آن نیافتیم. ابونعیم میگوید: آن را ابواسامه از ادریس روایت نموده، که گفت: دوست داشتم، که آن مال اینقدر، و آن قدر، یا چنان که گفت، پشکل یا غیر آن میبود.
و همچنین نزد ابونعیم (۱۴۶/۱) از حدیث قیس آمده، که بعد از آن گفت: قبل از ما اقوامی رفتند، که از دنیا چیزی به دست نیاوردند، و ما بعد از ایشان باقی ماندیم، تا اینکه از دنیا به قدری به دست آوردیم، که بعضی از ما نمیداند، آن را به جز در خاک در چه بگذارد، و مسلمان در برابر هر چه انفاق نماید اجر و پاداش داده میشود، به جز آنچه در خاک انفاق نموده است.
[۵۸۳] در نص «یبقی» آمده، که «باقی میماند» را افاده میکند، و در حاشیه الحلیه «یمنعنی» آمده، که «بازدارد» معنی میدهد، و این ممکن درست باشد. [۵۸۴] گیاهی است خوشبو و با شاخههای باریک، برگهایش ریز، و سرخ رنگ یا زرد و تند بو و دارای شکوفههای سفید. [۵۸۵] یعنی: از اجرهای ایشان. [۵۸۶] یعنی: موضع مصرف دارایی مان را جز در بنا نمودن خانه و غیره نمییابیم. م.