حیات صحابه – جلد سوم

فهرست کتاب

قصه وی با عمر سدر این باره

قصه وی با عمر سدر این باره

نزد شیخین - [بخاری و مسلم] - از حکیم بن حزام سروایت است که گفت: از پیامبر خدا صدرخواست نمودم و او به من داد، باز از وی درخواست نمودم و به من داد و باز از او درخواست نمودم و به من داد، و بعد از آن گفت: «ای حکیم (به درستی) این مال سبز و شیرین است»... و حدیث را مانند آن متذکر شده، تا این که گفته: و ابوبکر سحکیم را طلب می‏نمود تا به وی معاش را بدهد، ولی او از اینکه چیزی را از وی قبول کند ابا می‏ورزید، و بعد از آن عمر سوی را طلب نمود تا به او بدهد، ولی او از قبول آن ابا ورزید، و عمر سگفت: ای گروه مسلمین، من شما را بر حکیم گواه می‏گیرم، که من حق او را که خداوند از این فی‏ء بهره‏اش گردانیده است به وی عرضه می‏کنم، ولی او از گرفتن آن امتناع می‏ورزد. و حکیم بعد از پیامبر خدا صتا اینکه درگذشت از هیچ کسی چیزی نگرفت [۵۴۶]. این چنین در الترغیب (۱۰۱/۲) آمده، و گفته است: آن را بخاری و مسلم و ترمذی و نسائی به اختصار روایت نموده‏اند. و نزد حاکم (۴۸۳/۳) از عروه روایت است که: حکیم بن حزام تا وقت وفاتش، نه از ابوبکر سچیزی را گرفت، نه از عمر س، نه از عثمان و نه هم از معاویه ب.

[۵۴۶] بخاری (۳۲۴۳) و مسلم (۱۰۳۵).