قصه اعطای وی به مردی که در راه خدا مورد اصابت ضربهای قرار گرفته بود
ابونعیم در الحلیه (۳۵۵/۳) از عبداللَّه بن عبید بن عمیر روایت نموده، که گفت: در حالی که مردم معاشهای خویش را در پیش روی عمر سمیگرفتند، وی سر خود را بلند نمود، و به مردی دید، که در رویش ضربهای بود، [راوی] میگوید: وی را [از سبب آن] پرسید، او خبر داد که این ضربه در غزوهای که او درآن شرکت داشت، به او رسیده است، عمر سگفت: برای وی یک هزار حساب کنید، و برای آن مرد یک هزار درهم داد، بعد از آن ساعتی مال را گردانید [۴۹۳]، و بعد گفت: برای وی یک هزار حساب کنید، و برای آن مرد یک هزار دیگر داد، و برای وی چهار مرتبه گفت، و در هر بار برایش هزار درهم میداد، آن گاه آن مرد از کثرت دادن وی برایش حیا نمود و بیرون رفت، [راوی] میگوید: عمر ساز وی جویا شد، به او گفته شد: ما میپنداریم که وی از کثرت آنچه داده شد حیا نمود و بیرون رفت، عمر سگفت: به خدا سوگند اگر وی درنگ مینمود، تا یک درهم هم از مال باقی میماند برایش همین طور میدادم، [وی] مردی است که در راه خدا زده شده و ضربه، رویش را سیاه گردانیده است.
[۴۹۳] یعنی برای مستحقان ساعتی توزیع نمود. م.