حیات صحابه – جلد سوم

فهرست کتاب

علاقمندی بعضی از اصحاب در زیاد نمودن معاش عمر سو قبول ننمودن او

علاقمندی بعضی از اصحاب در زیاد نمودن معاش عمر سو قبول ننمودن او

طبری (۱۶۴/۴) از سالم بن عبداللَّه روایت نموده، که گفت: هنگامی که عمر سبه خلافت برگزیده شد، به همان معاشی که برای ابوبکر ستعیین نموده بودند اکتفا نمود، و به همان حال بود تا این که نیازمندیش شدید شد، آن گاه عدّه‏ای از مهاجرین که از جمله: عثمان، علی، طلحه و زبیر شبودند، جمع شدند. زبیر گفت: اگر عمر سرا از افزایشی که در معاش وی می‏آوریم، خبر کنیم بهتر است، علی سگفت: دوست داریم که وی این را قبول نماید، بیایید حرکت کنیم. عثمان سگفت: او عمر است! بیایید تا در این باره توسط شخص دیگری با وی مشورت کنیم، نزد حفصه لمی‏رویم، و از وی می‏خواهیم و تقاضا می‏کنیم که قضیه را پنهان نگه دارد. بعد نزد وی داخل شدند، و او را هدایت دادند، که قضیه را از طرف چندین نفر خبر بدهد، و از هیچ کسی برای وی تا این که قبول نکند، نام نبرد، و از نزد وی خارج شدند.

حفصه لدر این باره با عمر سملاقات نمود، و خشم را در چهره وی دید، وی گفت: آنان [که این پیشنهاد را نموده‏اند] کیستند؟ حفصه پاسخ داد: راهی برای دانستن آنان تا نظرت را ندانم وجود ندارد، عمر گفت: اگر می‏دانستم که آنان کیستند، روی‏های‏شان را سیاه می‏کردم [۶۱۶]، تو در میان من و آنان [میانجی] هستی، تو را به خدا سوگند می‏دهم، بهترین لباسی که پیامبر خدا صدر خانه تو داشت چه بود؟ گفت: دو جامه رنگ شده با رنگ سرخ، که آنها را هنگام آمدن وفد می‏پوشید، و در آن‏ها در جمعه صحبت می‏نمود. گفت: بهترین طعامی که نزد تو خورده است، چه بود؟ گفت: نان جوینی پخته نمودیم، و در حالی که گرم بود بر آن از مشکی که داشتیم روغن ریختیم، و آن را نرم و شیرین گردانیدیم، بعداً از آن خورد و آن را خیلی پسندید، عمر گفت: و نرم‏ترین بستری که در آن نزدت استراحت می‏نمود، کدام بود؟ گفت: جامه‏ای داشتیم، ستبر و سخت که آن را در تابستان چهارلا همواره می‏نمودیم، و زیر پای مان می‏کردیمش، و چون زمستان می‏رسید، نصف آن را زیر پای مان همواره می‏نمودیم، و نصف دیگر آن را بر سر خود می‏گرفتیم. عمر گفت: ای حفصه از طرف من برای‏شان برسان که پیامبر خدا صاندازه نمود و زیادت را در جایش گذاشت، و به آن اکتفا نمود، و من نیز اندازه نمودم، و به خدا سوگند، اضافه را در جایش خواهم گذاشت، و به این اکتفا خواهم نمود، مثال من و مثال دو رفیقم مانند سه تن است، که یک راه را در پیش گرفتند، اولی رفت و توشه‏ای را برداشت که توسط آن [به هدف] رسید، باز دومی وی را متابعت نمود، و راه او را در پیش گرفت و به او رسید، بعد از آن سومی او را متابعت نمود، که اگر راه آنان را بر خود لازم سازد، و به توشه آنان رضایت دهد، به آنها می‏رسد، و با آنها می‏باشد، و اگر غیر از راه ایشان را در پیش گیرد، با آن‏ها یکجای نخواهد شد. این را همچنین ابن عساکر از سالم بن عبداللَّه روایت نموده، و مانند آن را، چنان که در منتخب الکنز (۴۰۸/۴) آمده، متذکر شده است.

[۶۱۶] در اصل «لسؤت» آمده، اما در المنتخب «سوّدت» آمده که در ترجمه مراعات شده زیرا این درست به نظر می‏آید. م.