حیات صحابه – جلد سوم

فهرست کتاب

قصه وی با عمر در وقتی که هزار دینار به او داد

قصه وی با عمر در وقتی که هزار دینار به او داد

شاشی و ابن عساکر از عبداللَّه بن زیاد روایت نموده که: عمربن الخطاب سبرای سعیدبن عامر سهزار دینار داد، وی گفت: من به این نیازی ندارم، به کسی که از من بدان محتاج‏تر باشد بده، عمر گفت: آرام و ساکت باش، تا آنچه را پیامبر خدا صگفته است، برایت بیان کنم، بعد اگر خواستی قبول کن و اگر خواستی رها کن، رسول خدا صچیزی را بر من عرضه داشت، و من مانند آنچه را تو گفتی، گفتم، آن گاه پیامبر خدا صگفت: «برای کسی که چیزی بدون سئوال و طمع [۵۴۰]نفس داده شود، آن رزقی است از طرف خداوند، و باید آن را قبول نماید و ردش نکند»، سعید گفت: تو آن را از پیامبر خداصشنیدی؟ گفت: آری، و آن را پذیرفت. این چنین در الکنز (۳۲۵/۳) آمده است.

[۵۴۰] در حدیث «استشراف النفس» استعمال شده، که آگاهی، طمع و آزمندی نفس را افاده می‏کند. م.