حیات صحابه – جلد سوم

فهرست کتاب

قصه عبدالرحمن بن عمر بن الخطاب و ابو سِرْوَعَه ش

قصه عبدالرحمن بن عمر بن الخطاب و ابو سِرْوَعَه ش

و عبدالرزاق و بیهقی از ابن عمر بروایت نموده‏اند که گفت: برادرم عبدالرحمن [نوشابه‏ای را] نوشید، و ابوسروعه (عقبه) بن حارث همراهش نوشید [۲۵۵]- و هردوی‌شان در مصر بودند -، البته در وقت خلافت عمر سو هر دو مست شدند. هنگامی که صبح نمودند به طرف عمروبن العاص، که امیر مصر بود، روان شدند و گفتند: ما را پاک کن، چون ما از نوشابه‏ای نوشیدیم و مست شدیم. عبداللَّه می‏گوید: برادرم به من متذکر شد که او مست شده بود، گفتم: داخل منزل شو، تو را پاک کنم، و ندانستم که آنها نزد عمرو رفته‏اند. برادرم به من خبر داد که او عمرو را از این موضوع آگاه ساخته است. گفتم: نباید [سرت] در جلوی مردم تراشیده شود، داخل منزل شو من خودم سرت را می‏تراشم. در آن وقت توأم با جاری نمودن حد سر را می‏تراشیدند، بعد هر دو داخل منزل شدند. عبداللَّه میگوید: سر برادرم را به دست خود تراشیدم، بعد از آن عمرو ایشان را شلاق زد. و عمر ساین را شنید و برای عمرو سنوشت: عبدالرحمن را بر پالان شتری برایم بفرست، و او این کار را انجام داد. هنگامی که نزد عمر سرسید، نظر به حقوقی که بر وی داشت او را شلاق زد و عقابش نمود. بعد از آن او را رها ساخت، و او یک ماه دیگر سالم زیست و بعد از آن اجلش به سراغ وی آمد و وفات نمود. بر این اساس عامه مردم می‏پندارند که او بر اثر شلاق عمر سمرد، ولی او از شلاق عمر سوفات ننموده است. در منتخب کنز العمال (۴۲۲/۴) می‏گوید: سند آن صحیح است. و ابن سعد آن را از اسلم از عمروبن العاص سبه طولش، چنان که در منتخب الکنز (۴۲۰/۴) آمده، روایت نموده است.

[۲۵۵] در اصل والمنتخب: عتبه بن الحارث آمده که اشتباه است.