مهمانی اهل صفّه در رمضان
بیهقی از واثله بن اسقع سروایت نموده، که گفت: رمضان فرارسید، و ما، در میان اهل صفّه بودیم و روزه گرفتیم، وقتی افطار مینمودیم، نزد هر یک ما مردی از اهل بیعت [۴۲۹]میآمد، و او را میبرد و نان شب را به او میداد، باری شبی برای مان پیش آمد که هیچ کسی طرف مان نیامد، و همانطور صبح نمودیم، باز شب بعدی بالای مان آمد، و هیچ کس نزدمان نیامد، آن گاه به طرف پیامبر خدا صرفتیم، و او را از چگونگی امر خود آگاهانیدم، وی کسی را نزد هر یک از خانمهایش فرستاد و میپرسیدش که آیا نزد وی چیزی هست؟ آن گاه هر یکی از آنان [کسی را]میفرستاد سوگند یاد میکرد که در خانهاش چیزی که آن را صاحب جگری بخورد، وجود ندارد، در این موقع پیامبر خدا صبرای آنها گفت: «جمع شوید» و آنان جمع شدند، پیامبر صگفت: «بار خدایا، من از تو از فضلت و رحمتت میخواهم، چون رحمت در دست توست، و هیچ کسی غیر از تو مالک آن نیست»، هنوز اندکی نگذشته بود که کسی اجازه خواست و گوسفند بریان شده و قرصهای نانی آورده شد، پیامبر خدا صدستور داد، و آن در پیش روی ما گذاشته شد، بعد خوردیم تا این که سیر شدیم. آن گاه پیامبر خدا صبرای ما گفت: «ما از خدا، فضل و رحمت وی را خواستیم، این فضل او است، و رحمت خویش را برای مان نزد خود ذخیره نموده است» [۴۳۰]. این چنین در البدایه (۱۲۰/۶) آمده است.
[۴۲۹] شاید مراد از اهل بیعت، اهل بیعت عقبه، یا اهل بیعت رضوان باشد. م. [۴۳۰] حسن. بیهقی در الدلائل (۶/ ۱۲۹).