حیات صحابه – جلد سوم

فهرست کتاب

قصه تقسیم نمودن مشک و عنبری که از بحرین آمده بود

قصه تقسیم نمودن مشک و عنبری که از بحرین آمده بود

احمد در الزهد از اسماعیل بن محمّدبن سعد بن ابی وقاص روایت نموده، که گفت: مشک و عنبری از بحرین برای عمر سآمد، عمر سگفت: به خدا سوگند، علاقمندم زنی را دریابم که خوب وزن نماید؛ و این عطر را برایم وزن کند، تا آن را میان مسلمین تقسیم کنم، همسرش عاتکه بنت زیدبن عمروبن نفیل ببه او گفت: من خوب می‏توانم وزن کنم، بیا تا آن را برایت وزن کنم [۵۱۳]، عمر گفت: نه، [همسرش] پرسید: چرا؟ گفت: می‏ترسم که آن را بگیری و این طور نمایی - و انگشتان خود را در شقیقه‌هایش داخل نمود - و به آن گلوی خود را مسح کنی، و به این صورت زیادتر از مسلمانان سهم بگیری. این چنین در منتخب الکنز (۴۱۳/۴) آمده است.

[۵۱۳] در اصل و منتخب الکنز در این جا «فلم ازن لک» آمده، که «برایت وزن نکردم» معنی می‏دهد، ولی درست همان است که ما ذکر نمودیم، چنان که در سیرت عمر نوشته ابن جوزی آمده، و چنان معلوم‏می‏شود که «فلم» از «فهلم» تصحیف شده باشد.