قصه تقسیم نمودن مشک و عنبری که از بحرین آمده بود
احمد در الزهد از اسماعیل بن محمّدبن سعد بن ابی وقاص روایت نموده، که گفت: مشک و عنبری از بحرین برای عمر سآمد، عمر سگفت: به خدا سوگند، علاقمندم زنی را دریابم که خوب وزن نماید؛ و این عطر را برایم وزن کند، تا آن را میان مسلمین تقسیم کنم، همسرش عاتکه بنت زیدبن عمروبن نفیل ببه او گفت: من خوب میتوانم وزن کنم، بیا تا آن را برایت وزن کنم [۵۱۳]، عمر گفت: نه، [همسرش] پرسید: چرا؟ گفت: میترسم که آن را بگیری و این طور نمایی - و انگشتان خود را در شقیقههایش داخل نمود - و به آن گلوی خود را مسح کنی، و به این صورت زیادتر از مسلمانان سهم بگیری. این چنین در منتخب الکنز (۴۱۳/۴) آمده است.
[۵۱۳] در اصل و منتخب الکنز در این جا «فلم ازن لک» آمده، که «برایت وزن نکردم» معنی میدهد، ولی درست همان است که ما ذکر نمودیم، چنان که در سیرت عمر نوشته ابن جوزی آمده، و چنان معلوممیشود که «فلم» از «فهلم» تصحیف شده باشد.