قصه وی ببا پیامبر صدر این باره
بخاری از ابومسعود انصاری سروایت نموده، که گفت: مردی بود از انصار که به او ابوشعیب گفته میشد: و غلامی داشت گوشت فروش، گفت: برایم طعامی آماده کن که پیامبر خدا صرا با چهارتن دیگر دعوت میکنم. وی رسول خدا صرا با چهار تن دعوت نمود، و مردی ایشان را دنبال نمود، پیامبر صگفت: «تو ما را پنج تن دعوت نمودی، و این مردی است که ما را دنبال نمود، اگر خواسته باشی وی را اجازه بده، و اگر خواسته باشی بگذارش». گفت: بلکه به او اجازه دادم. و این را مسلم (۱۷۶/۲) از ابومسعود به مانند آن روایت نموده، و در آن آمده: وی پیامبر خدا صرا دید، و در رویش گرسنگی را دانست، آن گاه به غلام خود گفت: وای بر تو! برای ما، به پنج نفر طعام آماده کن. و بعد مانند آن را متذکر شده.