عامربن ربیعه سو رد نمودن پاره زمینی قصه وی با مردی از عرب
ابونعیم در الحلیه (۱۷۹/۱) از زیدبن اسلم س(و او از پدرش) از عامر بن ربیعه سروایت نموده که: مردی از عرب به عنوان مهمان نزد وی آمد، عامر او را عزّت و احترام نمود، و درباره وی با پیامبر خدا صصحبت نمود، بعد آن مرد نزدش آمده و گفت: من از پیامبر خدا صوادیی را گرفتهام که در عرب وادیی بهتر از آن نمیباشد، و خواستم قطعهای از آن را به تو بدهم، تا برای تو و بازماندگانت بعد از تو باشد. عامر گفت: من به آن پاره زمین تو نیازی ندارم، امروز سورهای نازل شده، که ما را از دنیا غافل ساخته است:
﴿ٱقۡتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمۡ وَهُمۡ فِي غَفۡلَةٖ مُّعۡرِضُونَ ١﴾[الانبیاء: ۱].
ترجمه: «حساب مردم نزدیک شده است، و آنان در غفلتی رو گردانند».
ابوذر غفاری سو رد نمودن مال قصه وی با عثمان و کعب شدر این باره
ابونعیم در الحلیه (۱۶۰/۱) از عبداللَّه بن صامت برادرزاده ابوذر بروایت نموده، که گفت: با عمویم نزد عثمان سداخل شدم، وی به عثمان گفت: به من اجازه بده تا به ربذه [۵۴۷]بروم، گفت: آری، و امر میکنم تا از چهارپایان صدقه صبح و شام نزدت بیایند، گفت: من به آن نیازی ندارم. برای ابوذر همان گله کم شترهای خودش کفایت میکند، بعد از آن برخاست و گفت: دنیایتان را محکم بگیرید [۵۴۸]، و ما را با پروردگارمان و دین مان بگذارید. و آنها مال عبدالرحمن بن عوف سرا تقسیم مینمودند، و کعب نزد عثمان بود، عثمان به کعب گفت: درباره کسی که این مال را جمع نموده و از آن صدقه میکند و در راههای خیر میدهد، و این طور و آن طور میکند چه میگویی؟ گفت: من برایش تمنّای خیر دارم، آن گاه ابوذر خشمگین شد و عصای خود را بر کعب بلند نمود و گفت: این را از کجا دانستی، ای فرزند یهودی؟ صاحب این مال در قیامت دوست میدارد، که کاش این مال [در دنیا] گژدمهایی میبود و سیاهی قلب وی را میگزید.
و از ابوشعبه روایت است که گفت: مردی نزد ابوذر آمد، و نفقهای را برایش عرضه نمود، ابوذر گفت: نزد ما بزهایی هست که آنها را میدوشیم، و خرهایی است که بار ما را میبرد [۵۴۹]، و [کنیز] آزاد شدهای است که خدمت مان را میکند، و عبایی اضافه بر لباسهای مان نیز موجود است، و من از این میترسم، که بر اضافه آن محاسبه شوم. این چنین در الحلیه (۱۶۳/۱) آمده است.
[۵۴۷] از قریههای مدینه است که سه میل از آن فاصله دارد. [۵۴۸] این چنین در اصل و در الحلیه آمده، و ممکن درست «اقسموا» باشد، «تقسیم کنید». [۵۴۹] در المجمع آمده «و حمرتنقلنا» و «و خرهایی است که ما را منتقل» و این بهتر است.