زهد و پارسایی وی سدر خوردن
عبدالرزاق بیهقی و ابن عساکر از عکرمه بن خالد روایت نمودهاند که: حفصه، ابن مطیع و عبداللَّه بن عمر شبا عمربن الخطاب سصحبت نمودند و گفتند: اگر طعام خوب بخوری، برایت در انجام دادن حق بهتر است، گفت: من میدانم که هر یک شما نصیحت کننده است، ولی من دو رفیق خود - رسول خدا صو ابوبکر س- را بر جادهای ترک نمودهام، که اگر جاده آنها را ترک کنم، آنان را در منزل درک نمیکنم. این چنین در الکنز (۴۱۱/۴) آمده است.
و ابن سعد از ابوامامه بن سهل بن حنیف بروایت نموده، که گفت: عمر مدتی طولانی درنگ نمود، و از مال [بیت المال] چیزی نمیخورد، تا این که در این عمل نیاز و فقر دامنگیرش شد. آن گاه نزد اصحاب پیامبر خدا صفرستاد، و از آنان مشورت خواست و گفت: من خود را در این کار مشغول ساختم، چه اندازه از آن برایم مناسب است. عثمان بن عفّان سگفت: بخور و نان بده و سعیدبن (زیدبن) عمرو بن نفیل سنیز این حرف را گفت، به علی سگفت: تو چه میگویی؟ گفت: نان چاشت و شب. و عمر سبه آن عمل نمود. این چنین در منتخب الکنز (۴۱۱/۴) آمده است.
و عبدبن حمید و ابن جریر از قتاده سروایت نمودهاند، که گفت: برای ما یاد کرده شد، که عمربن الخطاب سمیگفت: اگر میخواستم، از همه شما غذای بهتر، و لباس نرمتر میداشتم، ولی من خوبیهای خود را [برای آخرتم] ذخیره میکنم. و به ما تذکر داده شد: هنگامی که عمربن الخطاب وارد شام گردید، برای او طعامی آماده شد که مانند آن را قبلاً ندیده بود، گفت: این برای ماست، برای آن عدّه فقرای مسلمین که درگذشتند، و از نان جو سیر نمیشدند چیست؟ عمربن ولید گفت: برای آنان جنّت است، آن گاه چشمهای عمر پر از اشک شد و گفت: اگر نصیب ما همین متاع دنیا باشد، و آنها جایز جنّت شده باشند، بدون تردید از ما سبقت بزرگی نمودهاند. این چنین در المنتخب (۴۰۶/۴) آمده است.