حیات صحابه – جلد سوم

فهرست کتاب

زهد و پارسایی وی سدر خوردن

زهد و پارسایی وی سدر خوردن

عبدالرزاق بیهقی و ابن عساکر از عکرمه بن خالد روایت نموده‏اند که: حفصه، ابن مطیع و عبداللَّه بن عمر شبا عمربن الخطاب سصحبت نمودند و گفتند: اگر طعام خوب بخوری، برایت در انجام دادن حق بهتر است، گفت: من می‏دانم که هر یک شما نصیحت کننده است، ولی من دو رفیق خود - رسول خدا صو ابوبکر س- را بر جاده‏ای ترک نموده‏ام، که اگر جاده آن‏ها را ترک کنم، آنان را در منزل درک نمی‏کنم. این چنین در الکنز (۴۱۱/۴) آمده است.

و ابن سعد از ابوامامه بن سهل بن حنیف بروایت نموده، که گفت: عمر مدتی طولانی درنگ نمود، و از مال [بیت المال] چیزی نمی‏خورد، تا این که در این عمل نیاز و فقر دامنگیرش شد. آن گاه نزد اصحاب پیامبر خدا صفرستاد، و از آنان مشورت خواست و گفت: من خود را در این کار مشغول ساختم، چه اندازه از آن برایم مناسب است. عثمان بن عفّان سگفت: بخور و نان بده و سعیدبن (زیدبن) عمرو بن نفیل سنیز این حرف را گفت، به علی سگفت: تو چه می‏گویی؟ گفت: نان چاشت و شب. و عمر سبه آن عمل نمود. این چنین در منتخب الکنز (۴۱۱/۴) آمده است.

و عبدبن حمید و ابن جریر از قتاده سروایت نموده‏اند، که گفت: برای ما یاد کرده شد، که عمربن الخطاب سمی‏گفت: اگر می‏خواستم، از همه شما غذای بهتر، و لباس نرم‏تر می‏داشتم، ولی من خوبی‏های خود را [برای آخرتم] ذخیره می‏کنم. و به ما تذکر داده شد: هنگامی که عمربن الخطاب وارد شام گردید، برای او طعامی آماده شد که مانند آن را قبلاً ندیده بود، گفت: این برای ماست، برای آن عدّه فقرای مسلمین که درگذشتند، و از نان جو سیر نمی‏شدند چیست؟ عمربن ولید گفت: برای آنان جنّت است، آن گاه چشم‏های عمر پر از اشک شد و گفت: اگر نصیب ما همین متاع دنیا باشد، و آنها جایز جنّت شده باشند، بدون تردید از ما سبقت بزرگی نموده‏اند. این چنین در المنتخب (۴۰۶/۴) آمده است.