حکایت ابن عمر هنگام تذکر این آیه
و بزار از ابن عمر بروایت نموده، که گفت: این آیه به ذهنم رسید:
﴿لَن تَنَالُواْ ٱلۡبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ﴾[آل عمران: ۹۲].
ترجمه: «تا آن که ازآنچه دوست میدارید خرج نکنید، هرگز (کمال) خیر را به دست نمیآورد».
آن گاه آنچه را خداوند ﻷبه من داده بود به یاد آوردم، و چیزی را محبوبتر از مرجانه - کنیز رومی ام - نیافتم، آن گاه گفتم [۳۵۱]: وی برای خدا آزاد است، و اگر من به چیزی که آن را برای خدا گردانیدهام عوت میدادم، حتماً وی را نکاح مینمودم. هیثمی (۳۲۶/۹) میگوید: این را بزار روایت نموده، و در آن کسی است که من نمیشناسم. و این را حاکم (۵۶۱/۳) روایت نموده، و افزوده است: وی را به نکاح نافع درآورد، و وی ام ولد او میباشد. و ابونعیم آن را در الحلیه (۲۹۵/۱) از طریق مجاهد و غیر وی روایت نموده است.
[۳۵۱] در اصل «پس گفت» آمده است، ولی در المستدرک «پس گفتم» آمده، به خاطر بهترین بودن آن مادر ترجمه نقلش نمودیم.