حیات صحابه – جلد سوم

فهرست کتاب

قصه وی سبا پیامبر صدر این باره

قصه وی سبا پیامبر صدر این باره

مسلم (۱۷۸/۲) از انس سروایت نموده، که گفت: ابوطلحه برای ام سلیم بگفت: من صدای پیامبر خدا صرا ضعیف شنیدم، و گرسنگی را از آن احساس می‏کنم، آیا نزدت چیزی هست؟ گفت: آری، و نانهای جوینی را بیرون آورد، بعد از آن چادری را که از خودش بود گرفت، و نان را بر بعضی از آن پیچید، و باز آن را زیر بغل من زیر لباسم [۴۲۵]داخل نمود، و با بعضی از آن مرا پوشانید و نزد رسول خدا صفرستاد. می‏گوید: من آن را گرفته رفتم، و پیامبر خدا صرا در مسجد با مردم نشسته یافتم و نزدشان ایستادم، پیامبر خدا صگفت: «تو را ابوطلحه فرستاده است؟») می‏گوید(: گفتم: آری، گفت: «آیا برای طعامی؟» گفتم: بلی، آن گاه پیامبر خدا صبه کسانی که همراهش بودند گفت: «برخیزید» می‏افزاید: وی حرکت نمود، و من پیش روی‌شان روان شدم، تا این که نزد ابوطلحه آمدم، و او را خبر دادم، ابوطلحه گفت: ای ام سلیم، پیامبر خدا صبا مردم آمد، و نزد ما چیزی که ایشان را طعام بدهیم نیست، [ام سلیم]گفت: خدا و پیامبرش داناترند. می‏گوید: ابوطلحه [به خاطر استقبال]حرکت کرد، و با پیامبر خدا صروبرو گردید، پیامبر خدا صبا وی آمد تا این که هردوی‌شان داخل گردیدند، پیامبر خدا صگفت: «ای ام سلیم آنچه نزدت هست بیاور»، آن گاه وی همان نان را آورد، و پیامبر خدا صدستور داد و آن نان ریز شد، و ام سلیم بالای آن مشک [روغنی] را که داشت فشرد، و بر آن نانخورش درست کرد، بعد از آن پیامبر خدا صدر آن چیزی را که خداوند خواسته بود گفت، و باز فرمود: «به ده تن اجازه بده»، وی به آن‏ها اجازه داد و خوردند و سیر شدند و بیرون گردیدند، بعد از آن گفت: «به ده تن اجازه بده»، به آنها اجازه داده شد و خوردند تا این که سیر شدند و بیرون رفت، باز گفت: «به ده نفر اجازه بده»، تا این که همه قوم خوردند و سیر شدند، و آن‏ها هفتاد یا هشتاد مرد بودند [۴۲۶]. این را همچنین بخاری از انس به مانند آن، چنان که در البدایه (۱۰۵/۹) آمده، روایت کرده است، و همچنین امام احمد، ابویعلی و بغوی آن را روایت نموده‏اند، چنان که طرق احادیث ایشان و الفاظ آن‏ها در البدایه بسط داده شده است. و این را همچنین طبرانی چنان که در المجمع (۳۰۶/۸) آمده، روایت نموده، و صاحب المجمع گفته است: این را ابویعلی و طبرانی روایت نموده‏اند، و افزوده است: و آن‏ها در حدود صد تن بودند. و رجال آن‏ها رجال صحیح‌اند.

[۴۲۵] یعنی: زیر لباس انس سکه پسر وی می‏باشد. [۴۲۶] بخاری (۵۳۸) و مسلم (۲۰۴۰).