حدیث ناشزه یزنی در این باره
احمد از ناشزه بن سمّی یزنی روایت نموده، که گفت: از عمربن الخطاب سدر روز جابیه [۴۸۷]که برای مردم سخنرانی مینمود شنیدم: خداوند ﻷمرا خازن و تقسیم کننده این مال گردانیده است، بعد از آن گفت: بلکه خداوند آن را تقسیم میکند، و من از اهل پیامبر صو از شریفتر آنها شروع میکنم. و به زنان پیامبر خدا صده هزار مقرّر نمود، مگر برای جویریه، صفیه و میمونه (رضیاللَّه عنهن). آن گاه عائشه لگفت: پیامبر خدا صدر میان ما مساوات مینمود، و بنابر آن عمر سدر میانشان مساوات نمود، بعد از آن گفت: من از یارانم، مهاجرنی اوایل شروع میکنم - چون ما به ظلم و تعدّی از دیار خویش بیرون رانده شدیم - و [در میان آنان] از شریفتر آنها، و برای اهل بدر آنها، پنج هزار تعیین نمود، و برای کسی از انصار در بدر شرکت نموده بود، چهار هزار مقرّر کرد، و برای کسی در احد شرکت نموده بود سه هزار تعیین نمود و گفت: کسی که به هجرت سبقت نمود، معاش نیز برای وی پیش دستی مینماید، و کسی که در هجرت سهل انگاری نمود، معاش نیز برایش کندی مینماید، و هیچ کس جز خوابگاه شتر خود را ملامت نکند، من معذرت خود را در بر کنار نمودن خالدبن ولید برایتان تقدیم میکنم، من وی را امر نمودم تا این مال را برای ضعفای مهاجرین نگه دارد، ولی او آن را برای زورمند و باشرف و با زبان دارد، بنابراین وی را برطرف ساختم، و به جایش ابوعبیده را مقرّر نمودم، آن گاه ابوعمروبن حفص گفت: ای عمربن الخطاب، به خدا سوگند، معذور نیستی، چون تو کارمندی را برطرف ساختی که پیامبر خدا صوی را استخدام نموده بود، و شمشیری را در نیام انداختی که رسول خدا صآن را از نیام کشیده بود، و بیرقی را گذاشتی که پیامبر خدا صنصبش نموده بود، و با بچه عمو حسد نمودی!! عمربن الخطاب سگفت: تو قرابت نزدیکی داری، و نوسن و سال هستی، و درباره بچه عمویت غضبناکی [۴۸۸]. هیثمی (۳/۶) میگوید: این را احمد روایت نموده، و رجال آن ثقهاند، و بیهقی (۳۴۹/۶) این را از ناشزه بن سمی یزنی به مانند آن روایت نموده مگر وی معذرت عزل خالد و مابعد آن را متذکر نشده است.
[۴۸۷] در این باره تفصیل و شرح این منطقه به (۷۷/۱) مراجعه شود. م. [۴۸۸] صحیح. احمد (۳/ ۴۷۵).