حیات صحابه – جلد سوم

فهرست کتاب

آنچه میان او و عمر بواقع شد

آنچه میان او و عمر بواقع شد

در بخش انکار بر بلندمنشی امیر گذشت که: عمربن الخطاب سنزد وی داخل شد، و دروازه را فشار داد و دید که بندی ندارد و وارد خانه تاریکی شد، و شروع به جستجوی او نمود، تا این که بر وی افتاد، و بالشتش را دست نمود، که پالان است، و به فرشش دست برد که زمین است، و به لحافش دست برد، که جامه نازکی است. عمر گفت: خداوند تو را رحمت کند، آیا برایت فراخی نیاورده بودم؟ آیا برایت نکردم؟ ابودرداء سبه او گفت: آیا حدیثی را که پیامبر خدا صبرای مان گفته بود به یاد داری؟ گفت: کدام حدیث؟ گفت: «باید دست داشته یکی از شما از دنیا چون توشه سواکار باشد». گفت: آری. ابودرداء افزود: ای عمر ما بعد از وی چه کردیم؟ می‏افزاید: آن گاه با یکدیگر گریه کنان گفتگو کردند تا این که صبح شد.