آنچه میان عمروابی باتفاق افتاد و این قول عمر س: در امیری که حق نزدش گفته نمیشود، چیزی نیست
ابن راهویه از حسن روایت نموده که: عمربن الخطاب سبر اُبی بن کعب بقرائت آیهای را رد نمود، ابی گفت: من آن را از رسول خدا صدر حالی شنیدم که تو را - ای عمر - خریدوفروش در بقیع مصروف و مشغول گردانیده بود. عمر سفرمود: راست گفتی، فقط خواستم شما را تجربه کنم که آیا کسی از شما حق را میگوید؟ در امیری که نزدش حق گفته نمیشود، و [خود] حق را نمیگوید خیری نیست. این چنین در کنزالعمال (۲/۷) آمده است.
و نزد عبدبن حُمَید، ابن جریر و ابن عدی از ابومِجْلَز روایت است، که ابی بن کعب خواند:
﴿مِنَ ٱلَّذِينَٱسۡتَحَقَّ عَلَيۡهِمُ ٱلۡأَوۡلَيَٰنِ﴾[المائدة: ۱۰۷].
عمر سگفت: دروغ گفتی. ابی گفت: تو دروغ گوتری. مردی گفت: امیرالمؤمنین را تکذیب میکنی؟ گفت: من از تو بیشتر حق امیرالمؤمنین را احترام و تعظیم میکنم، ولی وی را در تصدیق کتاب خدا تکذیب نمودم، و امیرالمؤمنین را در تکذیب کتاب خدا تصدّیق ننمودم. عمر فرمود: راست گفت. این چنین در الکنز (۲۸۵/۱) آمده است.