حیات صحابه – جلد سوم

فهرست کتاب

بیانیه بلیغی از عمر سدرباره مشورت نمودن

بیانیه بلیغی از عمر سدرباره مشورت نمودن

ابن جریر (۸۳/۴) از طریق سیف از محمّد و طلحه و زیاد به اسناد آنها روایت نموده، که گفتند: عمر بیرون گردید تا این که بر آبی که به آن صرار گفته می‏شد، پایین آمد، و در آن، اردوگاه برپا نمود، و مردم نمی‏دانستند که چه می‏خواهد؟ حرکت می‏کند، یا اقامت می‏نماید؟ و اگر می‏خواستند چیزی را از وی بپرسند، آن را توسط عثمان یا عبدالرحمن بن عوف ببه او می‏رسانیدند، و عثمان در امارت عمر ردیف خوانده می‏شد - گفته‏اند: ردیف در زبان عرب کسی است که بعد از مرد قرار داشته باشد، و عرب‏ها این را به مردی می‏گویند که او را بعد از رئیس‌شان خواهان باشند - وقتی که این دو به دانستن چیزی که آنها می‏خواستند، قادر نمی‏شدند، نفر سوم عباس سرا روان می‏نمودند. آن گاه عثمان به عمر گفت: چه برایت رسیده است؟ و چه می‏خواهی؟ عمر صدا نمود: (الصلاة جامعة) [۱۰۳]. آن گاه مردم نزد وی جمع شدند، و موضوع را به آنها اطلاع داد، بعد دید که مردم چه می‏گویند، عامه مردم گفتند: برو و ما را هم همراهت ببر، و او با ایشان در نظر و رأی‌شان موافق گردید، و ناپسند دید که آنها را بگذارد، و منتظر ماند تا ایشان را از آن رأی و نظریه به نرمی بیرون کند. بنابراین گفت: آماده شوید، که من هم رونده هستم، مگر این که نظر و رأی بهتر از این بیاید. بعد از آن دنبال اهل رأی فرستاد، و چهره‏های [شناخته شده] اصحاب رسول خدا ص، و دانشمندان عرب نزد وی جمع شدند. گفت: نظرتان را به من بدهید، چون من رونده هستم. بعد آنها همه جمع شدند، و اکثریت‌شان بر این اتفاق نمودند که مردی از اصحاب رسول خدا صرا فرستاده و خود اقامت گزیند، و برای او عساکر را اعزام نماید، و اگر فتح، که آن را دوست دارد، نصیب شد، این همان چیزی است که آن را می‏خواهد و آنها نیز می‏خواهند، در غیر این صورت شخص دیگری [عوض فرمانده اول] مقرر کند و سربازان دیگری روان نماید، و در این عملکرد چیزی است که دشمن را به خشم می‏آورد، و مسلمانان را راحت می‏کند، و نصرت خداوند برای برآورده ساختن وعده‏اش فرا می‏رسد. آن گاه عمر صدا نمود: (الصلاة جامعة)، و مردم به‌سوی وی جمع شدند، و کسی را دنبال علی، که او را بر مدینه جانشین خود تعیین نموده بود، فرستاد و او نزدش آمد، و دنبال طلحه که او را به مقدمه و پیشقراول فرستاده بود، روان نمود و او هم به‌سوی وی برگشت، و در دو طرف راست و چپ ارتش زبیر و عبدالرحمن بن عوف برا (گماشت(۸۲) [۱۰۴]و خود در میان مردم برخاست و گفت:

خداوند بر اسلام اهل آن را جمع نموده است، و در میان قلب‏ها الفت ایجاد نموده، و آنها را در اسلام برادر گردانیده است، و مسلمانان در میان خود چون یک جسد‌اند، هیچ عضو آن، از مشکلی که به عضو دیگرش برسد راحت نمی‏ماند، و بر مسلمانان لازم است که چنین باشند، و می‏سزد که امرشان در میان‌شان شورا باشد، البته در میان اهل رأی آن‏ها، و مردم پیرو کسی‏اند که به این کار قیام کند، وقتی که آنها بر این اجماع نمودند، و به آن راضی شدند [آن امر] بر مردم لازم است، و در آن امر پیرو همان اهل رأی‏اند، و کسی که به این امر در متابعت از صاحبان رأی‌شان، در آنچه آن‏ها برای‌شان دیدند، و به آن از مکر و حیله در جنگ برای‌شان راضی شدند، قیام نماید، در آن پیرو همان اهل رأی‏اند. من هم چون یک مرد شما بودم، تا اینکه صاحبان رأی شما مرا از بیرون شدن منصرف نمودند، و بر آن شدم که خود باشم و مردی را بفرستم، و در این امر کسی را که پیش فرستاده بودم، و کسی را که عقب خود گذاشته بودم، حاضر ساختم.

علی سخلیفه او بر مدینه بود، و طلحه سپیش قراول وی در اعوص، و هردوی‌شان را در آن حاضر ساخت. و این روایت را همچنین ابن جریر از عمربن عبدالعزیز سروایت نموده، که گفت: وقتی که خبر کشته شدن ابوعبیدبن مسعود سو اجتماع اهل فارس بر مردی از آل کسرا برای عمر سرسید، در میان مهاجرین و انصار فریاد برآورد و بیرون رفت تا این که به صرار آمد... و حدیث را به اختصار چنان که گذشت، متذکر گردیده.

[۱۰۳] این کلامی است که به خاطر جمع شدن مردم گفته می‏شد. م. [۱۰۴] به نقل از طبری، طبع دارالمعارف در مصر.