مشورت خواستن پیامبر صاز سعدبن عباده و سعدبن معاذ بدرباره میوههای مدینه
و ابن اسحاق از زهری روایت نموده، که چون مصیبت و آزمایش بر مردم شدید و سخت گردید [۸۵]در میان او و ایشان صلح جاری گردید، حتی قرارداد صلح را هم نوشتند، ولی شهادت و کار نهایی صلح، به جز مذاکرات (در آن مورد) صورت نگرفته بود. هنگامی که رسول خدا صخواست آن را انجام دهد، نزد هر دو سعد [۸۶]فرستاد، و آن را برای آن دو متذکر گردید و از هردویشان در مورد موضوع مشورت خواست، آن دو گفتند: ای رسول خدا، آیا این کاری است که دوست داری و ما آن را انجام بدهیم، و یا چیزی است که خداوند تو را به آن امر نموده است، و به آن عمل کنیم، و یا چیزی است که آن را برای ما انجام میدهی؟ فرمود: «بلکه چیزی است که آن را برای شما انجام میدهم، و به خدا سوگند، من آن را به این خاطر انجام میدهم که عرب را دیدم، شما را از یک کمان هدف قرار دادهاند، و از هر طرف با شما دشمنی نموده و حمله آوردهاند، بنابراین خواستم شوکت آنها را از شما به یک امری بشکنم». آن گاه سعدبن معاذ سبه او گفت: ای رسول خدا، در حالی که (ما) و آنها بر شرک به خدا، و عبادت بتها قرار داشتیم، نه خدا را میپرستیدیم، و نه هم او را میشناختیم، آنها طمع این را نداشتند که از آن یک خرما را هم بخورند، مگر به ضیافت یا خریدن، آیا در وقتی که خداوند ما را به اسلام فضیلت بخشیده است، و به آن هدایت مان نموده، و به تو و به آن عزت مان داده است، اموال مان را به آنها بدهیم.) به خدا سوگند) [۸۷]ما به این ضرورتی نداریم، و به خدا سوگند، جز شمشیر را برایشان نمیدهیم تا این که خداوند در میان ما و آنها فیصله کند. آن گاه رسول خدا صفرمود: «تو و آن». بعد سعدبن معاذ سورقه را گرفت، و نوشتهای را که در آن بود محو نمود، و گفت: باید که بر ما تلاش کنند [۸۸]- [۸۹]. این چنین در البدایه (۱۰۴/۴) آمده است.
[۸۵] این در روز خندق بود، رسول خدا صکسی را نزد عیینه بن حصن و حارث بن عوف مری فرستاد، و هردویشان رهبران غطفان بودند، و برای آنها ثلث میوههای مدینه را مشروط بر این اعطا نمود، که هردوی آنها با کسانی که با آنها هستند از وی و یارانش برگردند. [۸۶] و در سیرت ابن هشام آمده: «نزد سعدبن معاذ و سعدبن عباده فرستاد»، و این واضحتر است. [۸۷] این و دیگر کلمات داخل پرانتز از ابن هشام نقل شدهاند. [۸۸] یعنی دشمن هر چه قوت دارد از آن در مقابل ما استفاده کند، ما از آن باکی نداریم. م. [۸۹] ضعیف مرسل. ابن اسحاق، چنانکه در سیره ابن هشام (۳/۱۳۳ و ۱۳۴) آماده و زیادات از ابن هشام است.