حیات صحابه – جلد سوم

فهرست کتاب

حدیث علی در زهد مصعب بو قول پیامبر صدرباره او

حدیث علی در زهد مصعب بو قول پیامبر صدرباره او

ترمذی - که آن را حسن دانسته - و ابویعلی و ابن راهویه از علی سروایت نموده‏اند که گفت: در یک صبحگاه سرد از خانه خود گرسنه و با حرص [۶۳۹]بیرون رفتم، و به شدت سرما خورده بودم، آن گاه یک پوست دبّاغی نشده‏ای بوی ناک را که نزدمان بود گرفتم، و سوراخش نمودم در گردنم انداختم، و باز آن را در سینه‏ام سخت بستم و می‏خواستم که توسط آن خود را گرم نمایم، به خدا سوگند، در خانه‏ام چیزی نبود که از آن بخورم، و اگر در خانه پیامبر صهم می‏بود برایم می‏رسید. آن گاه به بعضی ناحیه‏های مدینه بیرون رفتم، و به یهودیی در بستانی از شکستگی دیوارش نگاه نمودم، گفت: ای اعرابی چه می‏خواهی، آیا هر سطلی را به یک خرما بیرونی می‏کنی؟ گفتم: آری، [دروازه] بستان راباز کن، وی [دروازه را] برایم باز نمود و داخل شدم، بعد شروع نمودم و هر سطلی که می‏کشیدم، او یک خرما به من می‏داد، تا این که کف دستم پر شد، گفتم: این برایم کفایت می‏کند و دیگر نمی‏کشم، بعد همه آن‏ها را خوردم، و بالایش آب نوشیدم، آن گاه نزد پیامبر صآمدم، و در مسجد نزد وی در حالی که با جمعی از یاران خود نشسته بود، نشستم، در این وقت مصعب بن عمیر سدر یک لباس وصله داری که بر تن داشت ظاهر شد، هنگامی که پیامبر خدا صوی را دید، نعمتی را که وی در آن قرار داشت به یاد آورد، و حالتی را که فعلاً در آن به سر می‏برد دید، چشم‌هایش اشک ریخت و گریه نمود، و بعد از آن گفت: «وقتی که یکی از شما صبحگاهان در یک لباس برآید، و از طرف شب در لباس دیگر، و خانه‏های‏تان چنان که کعبه پوشانیده می‏شود پوشانیده شود، چه حال خواهید داشت؟» گفتیم: ما در آن روز در حال بهتری خواهیم بود، از کار و زحمت راحت می‏باشیم، و برای عبادت فارغ می‏شویم، گفت: «بلکه شما امروز نظر به آن روز بهتر هستید» [۶۴۰]. این چنین در الکنز (۳۲۱/۳) آمده است. و هیثمی (۳۱۴/۱۰) می‏گوید: این را ابویعلی روایت نموده، و در آن راویی است که از آن نام برده نشده است. و بقیه رجال آن ثقه‏اند.

[۶۳۹] در المجمع «حرص» نیست. [۶۴۰] ضعیف. ترمذی (۲۴۷۶) ابویعلی (۵۰۲) در سند آن یک مجهول است. آلبانی آن را در ضعیف الترمذی و ضعیف الترغیب و الترهیب و ضعیف الجامع (۴۲۹۱) ضعیف دانسته است.