قصه اهدای اسب و شتری در این باره
ابن عساکر از عبداللَّه بن بریده روایت نموده، که گفت: عموی عامر بن طفیل عامری به من خبر داد که: عامربن طفیل [۵۳۲]اسبی را به پیامبر خدا صاهدا نمود، و عامر برایش نوشت که در وجود من دملی آشکار [۵۳۳]شده است، و دوایی از نزد خودت برایم ارسال کن، میگوید: پیامبر صاسب را به خاطر این که وی اسلام نیاورده بود، مسترد ساخت، و برایش مشکی از عسل اهدا نمود و گفت: «با این تداوی کن».
و نزد وی همچنین از کعب بن مالک سروایت است که گفت: ملاعب الاسنه هدیهای برای پیامبر خدا صآورد، و پیامبر صاسلام را بر وی عرضه داشت، ولی او از اسلام آوردن امتناع ورزید، آن گاه رسول خدا صفرمود: «من هدیه مشرک را قبول نمیکنم» [۵۳۴]. این چنین در کنزالعمال (۱۷۷/۳) آمده است.
و ابوداود و ترمذی که [ترمذی] آن را صحیح دانسته، و ابن جریر و بیهقی از عیاض بن حمار مجاشعی سروایت نمودهاند که: وی هدیهای را - یا شتری را - به پیامبر صاهدا نمود، [رسول خدا ص]گفت: «اسلام آوردهای؟» گفت: نه، پیامبر صافزود: «من از عطای مشرکین نهی شدهام». این چنین در الکنز (۱۷۷/۳) آمده است.
[۵۳۲] ابوعبید در کتاب الاموال (ص۲۵۷) میگوید: اهل علم به مغازی میگویند: وی ابوالبراء عامربن مالک است، و عامربن طفیل تا مرگ خود به عداوت خویش با پیامبر صادامه داد. [۵۳۳] زخم و ورم بزرگی است که در شکم به ظهورمی رسد، و غالباً مبتلای خود را به قتل میرساند. [۵۳۴] صحیح. ابوداوود (۳۰۵۷) ترمذی (۱۵۷۷) و نگا: صحیح الجامع (۲۵۵) و صحیح الترمذی.