حیات صحابه – جلد سوم

فهرست کتاب

قصه اهدای اسب و شتری در این باره‏

قصه اهدای اسب و شتری در این باره‏

ابن عساکر از عبداللَّه بن بریده روایت نموده، که گفت: عموی عامر بن طفیل عامری به من خبر داد که: عامربن طفیل [۵۳۲]اسبی را به پیامبر خدا صاهدا نمود، و عامر برایش نوشت که در وجود من دملی آشکار [۵۳۳]شده است، و دوایی از نزد خودت برایم ارسال کن، می‏گوید: پیامبر صاسب را به خاطر این که وی اسلام نیاورده بود، مسترد ساخت، و برایش مشکی از عسل اهدا نمود و گفت: «با این تداوی کن».

و نزد وی همچنین از کعب بن مالک سروایت است که گفت: ملاعب الاسنه هدیه‏ای برای پیامبر خدا صآورد، و پیامبر صاسلام را بر وی عرضه داشت، ولی او از اسلام آوردن امتناع ورزید، آن گاه رسول خدا صفرمود: «من هدیه مشرک را قبول نمی‏کنم» [۵۳۴]. این چنین در کنزالعمال (۱۷۷/۳) آمده است.

و ابوداود و ترمذی که [ترمذی] آن را صحیح دانسته، و ابن جریر و بیهقی از عیاض بن حمار مجاشعی سروایت نموده‏اند که: وی هدیه‏ای را - یا شتری را - به پیامبر صاهدا نمود، [رسول خدا ص]گفت: «اسلام آورده‏ای؟» گفت: نه، پیامبر صافزود: «من از عطای مشرکین نهی شده‏ام». این چنین در الکنز (۱۷۷/۳) آمده است.

[۵۳۲] ابوعبید در کتاب الاموال (ص۲۵۷) می‏گوید: اهل علم به مغازی می‏گویند: وی ابوالبراء عامربن مالک است، و عامربن طفیل تا مرگ خود به عداوت خویش با پیامبر صادامه داد. [۵۳۳] زخم و ورم بزرگی است که در شکم به ظهورمی رسد، و غالباً مبتلای خود را به قتل می‏رساند. [۵۳۴] صحیح. ابوداوود (۳۰۵۷) ترمذی (۱۵۷۷) و نگا: صحیح الجامع (۲۵۵) و صحیح الترمذی.