تعيين نمودن جانشين و خليفه مشورت ابوبكر با اصحابش درباره خلافت هنگام وفات
ابن سعد (۱۹۹/۳) از ابوسلمه بن عبدالرحمن و غیر وی روایت نموده، هنگامی که مریضی ابوبکر صدّیق سشدت یافت، عبدالرحمن بن عوف سرا خواست و گفت: از عمربن الخطاب به من خبر بده؟ عبدالرحمن گفت: مرا از امری میپرسی که خود، به آن از من عالمتر میباشی، ابوبکر گفت: اگر چه اینطور باشد. عبدالرحمن سگفت: وی - به خدا سوگند - بهترین کسی است که نظرت دربارهاش است [۴۲]بعد عثمان بن عفّان سرا خواست و گفت: از عمر به من خبر بده؟ عثمان گفت: تو از وی برای مان خبر [۴۳]بده. ابوبکر گفت: علی رغم آن همهای ابوعبداللَّه! آن گاه عثمان گفت: بار خدایا [۴۴]، علم من درباره وی همین است که نهان وی از آشکارش بهتر است، و این که مثل او در میان ما نیست. آن گاه ابوبکر سگفت: خدا بر تو رحمت کند، به خدا سوگند، اگر وی را میگذاشتم، از تو تجاوز نمینمودم، و در ضمن آن دو با سعیدبن زید ابو اعور و اسید بن حضیر و غیر آن دو از مهاجرین و انصار مشورت نمود. اسید گفت: به خدا سوگند، من وی را زبدهترین فرد بعد از تو میدانم، که برای رضا، راضی [۴۵]میگردد، و برای خشم خشمگین. و آنچه را پنهان و پوشیده میدارد، بهتر از آنچه است که آشکار میکند، و هیچ کسی قویتر از وی، این امر را به دوش نگرفته است.
[۴۲] یعنی: او بهترین و مناسبتترین کسانی است که آنها را برای خلافتاهل میبینی. [۴۳] منظور عثمان ساین است که تو خوبتر از حال عمر سخبر داری. م. [۴۴] در زبان عربی استعمال «اللهم»، «بارخدایا» در همچو موارد، برای تمکین و استوار ساختن جواب در نفس شنونده استعمال میشود. م. [۴۵] یعنی در کاری که رضای خداوند باشد راضی میشود و در موردی که خداوند راضی نباشد ناراضی میشود. م.