حیات صحابه – جلد سوم

فهرست کتاب

قصه دیگری از وی صبا جبرئیل در این باره

قصه دیگری از وی صبا جبرئیل در این باره

نزد طبرانی به اسناد حسن و همچنین نزد بیهقی از ابن عباس بروایت است که گفت: پیامبر خدا صو جبرئیل روزی در صفا بودند، پیامبر خدا صگفت: «ای جبرئیل سوگند به ذاتی که تو را به حق فرستاده است، آل محمّد در این بیگاه نه یک کف آرد داشتند و نه هم یک کف سویق» و هنوز سخنانش تمام نشده بود، که صدای ترسناکی را، که وی را دهشت زده ساخت، از آسمان شنید، پیامبر خدا صگفت: «خداوند قیامت را دستور داده است که برپا شود؟!» گفت: نه، ولی خداوند وقتی که سخن تو را شنید اسرافیل را امر نمود و او نزدت پایین آمد، بعد اسرافیل نزدش آمده گفت: خداوند آنچه را متذکر شدی شنید، و مرا با کلیدهای خزانه‏های زمین به‌سوی تو فرستاد، و امرم نمود، تا برایت عرضه بدارم، که کوه‏های تهامه را برای تو زمرد و یاقوت و طلا و نقره بگردانم، و [اگر خواسته باشی] این کار را می‏کنم، حالا اگر خواسته باشی نبی و پادشاه باش، و اگر خواستی باشی نبی و بنده؟ جبرئیل به طرف وی اشاره نمود که تواضع نما، آن گاه فرمود: «بلکه نبی و بنده می‏باشد» [۵۲۲]- سه مرتبه -این چنین در الترغیب (۱۵۷/۵) آمده، و هیثمی (۳۱۵/۱۰) می‏گوید: آن را طبرانی در الاوسط روایت نموده، و در آن سعدان بن ولید آمده و او را نشناختم و بقیه رجال آن رجال صحیح‏اند.

[۵۲۲] ضعیف. طبرانی در الاوسط (۶۹۳۷) در سند آن سعد بن الولید است که مجهول است. نگا: ضعیف الترمذی (۱۹۰۸) آلبانی می‌گوید: منکراست و نگا: (۲۰۴۴).