حیات صحابه – جلد سوم

فهرست کتاب

نرمش و شدّت خلیفه

نرمش و شدّت خلیفه

حاکم ولالکائی و غیر ایشان از سعیدبن المسیب سروایت نموده‏اند که گفت: هنگامی که عمربن الخطاب سمتولّی خلافت گردید، برای مردم از فراز منبر رسول خدا صخطبه‏ای ایراد فرمود، و بعد از حمد و ثنای خداوند گفت:

ای مردم، من دانستم که شما از من شدت و خشونت احساس می‏کنید، و آن بدین خاطر بود که من با رسول خدا صبودم، و غلام و خادم او بودم، و او چنان بود که خداوند گفته است: ﴿بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ رَءُوفٞ رَّحِيمٞ [۶۷]. و در پیش روی او چون شمشیر از نیام بیرون آورده شده بودم، جز این که او مرا در نیام می‏انداخت و یا از امری نهی می‏نمود، و دست باز می‏داشتم، در غیر آن بر مردم به خاطر نرمش وی پیش می‏شدم، و با رسول خدا صهمین طور بودم، تا این که خداوند او را در حالی از دنیا برد، که از من راضی بود، و خدا را بر این ستایش بسیار باد، و من هم به آن نیک بخت و خرسندم. بعد از آن در همان مقام با ابوبکر خلیفه رسول خدا صبعد از وی ایستادم. و شما او را در کرمش و آسانگیری‏اش و نرمی‏اش می‏شناسید، پس من خادمش چون شمشیر در پیش رویش بودم، که شدت و سختی ام را با نرمی‏اش مخلوط می‏گردانیدم، مگر این که به‌سوی من پیشی می‏گرفت، در غیر آن من پیش می‏شدم. و همینطور بود، تا این که خداوند او را از دنیا برد، و او از من راضی بود، و بر آن خدا را ستایش بسیار باد، و من به آن نیک بخت و خرسندم. بعد از آن امرتان امروز به من محوّل گردیده است، من می‏دانم گوینده‏ای خواهد گفت: وقتی که امر مربوط غیر خودش بود بر ما آن قدر شدت و سختی روا می‏داشت، و حالا که به خودش محول گردیده است، چگونه خواهد بود؟ بدانید که درباره من از هیچ کس نمی‏پرسید، شما مرا شناخته‏اید و تجربه‏ام نموده‏اید، و آنچه را که از سنّت نبی‌تان دانسته‏ام شما هم دانسته‏اید، و بر چیزی پشیمان نشده‏ام، که دوست داشتم آن را از پیامبر خدا صبپرسم، مگر این که از وی پرسیدم. بدانید، آن شدتم را که می‏دیدید، پس از به عهده گرفتن خلافت، چندین برابر زیاد شده است، البته بر ظالم و متجاوز و در گرفتن حق ضعیف مسلمانان از قوی‌شان، و بعد از آن شدتم، گونه‏ام را برای اهل عفاف و دست دارنده و اهل تسلیم شما بر زمین می‏گذارم، و از این ابا ندارم که اگر در میان من و یکی از شما، از احکام‌تان چیزی باشد، که نزد کسی که دوست داشتید، بروم، و باید یکی از شما در میان من و او قضاوت کند. بندگان خدا! از خدا بترسید، و با نفس‏های خود و با نگه داشتن آن از من با من همکاری کنید، و مرا بر نفسم (به امر [۶۸]به معروف و نهی از منکر، و حاضر نمودن نصیحت به من در آنچه خداوند مرا از امرتان مقرر نموده است، کمک و یاری‏ام کنید [۶۹]. این چنین در کنزالعمال (۱۴۷/۳) آمده است.

ابن سعد (۲۰۶/۳) و ابن عساکر از محمّدبن زید سروایت نموده‏اند که گفت: علی، عثمان، زبیر، طلحه، عبدالرحمن بن عوف و سعد ش، که با جرأت‏تر آنها بر عمر، عبدالرحمن بن عوف بود، جمع شدند و گفتند: ای عبدالرحمن با امیرالمؤمنین درباره مردم صحبت کن، [و به او بگو:] مردی در طلب حاجت و نیازی می‏آید، ولی هیبتت او را باز می‏دارد، که درباره ضرورت و نیازش با تو صحبت کند، و بدون این که نیاز خود را رفع نموده باشد، بر می‏گردد، آن گاه عبدالرحمن نزد عمر داخل گردید، و با او صحبت نمود و گفت: ای امیرالمؤمنین، برای مردم نرم شو، چون کسی از جایی می‏آید ولی هیبت تو او را باز می‏دارد، که (درباره حاجت و نیازمندی‏اش) همراهت صحبت کند، (و بدون این که با تو صحبت نموده باشد بر می‏گردد [۷۰]. عمر گفت: ای عبدالرحمن، تو را به خدا سوگند می‏دهم، آیا علی، عثمان، طلحه، زبیر و سعد تو را به این نمودند؟ گفت: بارخدایا، بلی. افزود: ای عبدالرحمن، به خدا سوگند، آن قدر برای مردم نرم شدم، تا این که از خداوند در نرمی ترسیدم، باز بر آنها شدت و سختی روا داشتم تا این که از خداوند در شدت و سختی ترسیدم، راه خروج و رهایی کجاست؟ آن گاه عبدالرحمن گریه کنان و چادرکشان برخاست و با اشاره به دست خود می‏گفت: وای بر آنها بعد از تو، (وای بر آنها بعد از تو) [۷۱].

و نزد ابونعیم در الحلیه از شعبی روایت است که گفت: عمر سفرمود: به خدا سوگند، قلبم برای خداوند آنقدر نرم شد، حتی از سر شیر هم نرم‏تر، و قلبم برای خداوند آن قدر سخت و شدید گردید، حتی از سنگ هم سخت‏تر.

و نزد ابن عساکر از ابن عباس بروایت است که گفت: هنگامی که عمربن الخطاب سبه خلافت انتخاب گردید، مردی به او گفت: نزدیک بود بعضی مردم این امر را از تو برگردانند. عمرگفت: چرا؟ پاسخ داد: گمان می‏کنند، تو درشت خو هستی. عمر گفت: ستایش خدایی (راست) [۷۲]که قلبم را برای آنها پر از رحمت نموده است، و قلب‏های آنها را برای من پر از رعب و ترس گردانیده است. این چنین در منتخب الکنز (۳۸۲/۴) آمده است.

[۶۷] ترجمه: «بر مؤمنان دلسوز و مهربان بود». [۶۸] از کنزالعمال (۱۴۷/۳) افزوده شده است. [۶۹] مرسل است. [۷۰] به نقل از الطبقات (۲۰۶/۳). [۷۱] به نقل از الطبقات. [۷۲] به نقل از منتخب الکنز.