حکایت وی بر مردی از بنی عبس در این باره
ابونعیم در الحلیه (۱۹۹/۱) از ابوالبختری از مردی از بنی عبس روایت نموده، که گفت: با سلمان فارسی هم صحبت شدم، و او آنچه را خداوند تعالی از کنزهای کسری برای مسلمانان گشوده بود متذکر شد و گفت: کسی که این را برای شما داده، و برای شما گشوده، و برای شما سپرده است، خزانههای خویش را وقتی که محمّد صزنده بود بازداشته بود، آنها در حالی صبح مینمودند که دینار و درهمی نزدشان نمیبود، و نه هم پیمانهای از طعام، و بعد از آن، ای برادر بنی عبس [این همه فراخی پیش آمد] !! [۵۸۷].
و نزد طبرانی از مردی از بنی عبس روایت است، که گفت: من با سلمان در کنار دجله راه میرفتم، گفت: ای برادر بنی عبس پایین شود و بنوش، من نوشیدم، گفت: نوشیدن تو چه را از دجله کم نمود؟ گفتم: چه را میتواند کم کند، گفت: علم هم همین طور است، از آن گرفته میشود و کم نمیگردد، بعد گفت: سوار شو، و بر خرمنهایی ازجو و گندم عبور نمودیم، گفت: چه فکر میکنی این برای ما گشوده شد، و بر یاران محمّد صمسدود شد، آیا این به خیر ما و شر آنها بوده است؟ گفتم: نمیدانم، (گفت): ولی من میدانم، شری برای ما، و خیری برای آنها بوده است، افزود: پیامبر خدا صسه روز متوالی تا اینکه به خداوند ﻷپیوست سیر نشد. هیثمی (۳۲۴/۱۰) میگوید: در آن راوی است، که از وی نام برده نشده است، ولی بقیه رجال وی ثقه دانسته شدهاند.
[۵۸۷] صحیح. ابویعلی (۷۲۱۴) آلبانی آن را در صحیح الترغیب (۳۳۱۷) صحیح دانسته است.