حیات صحابه – جلد سوم

فهرست کتاب

حدیث زیدبن ارقم در این باره

حدیث زیدبن ارقم در این باره

بزار از زیدبن ارقم سروایت نموده، که گفت: با ابوبکر سبودیم، وی آب خواست، و آب و عسل آورده شد، هنگامی که آن را به دست خود گذاشت، به آواز بلند گریست، حتی گمان نمودیم که وی را چیزی شده است، ولی او را از چیزی پرسان نمی‏کردیم، هنگامی که فارغ شد، گفتیم: ای خلیفه رسول خدا، چه تو را به این گریه واداشت؟ گفت: هنگامی که با پیامبر خدا صبودم، ناگهان وی را دیدم که چیزی را از خود دور می‏کرد، ولی من آن چیز را نمی‏دیدم، گفتم: ای رسول خدا، چه را از (خودت) دور می‏کنی، و من چیزی را نمی‏بینم؟ گفت: «دنیا خود را برایم عرضه داشت، گفتم: از من دور شو، دنیا گفت: اما تو مرا نمی‏یابی»، ابوبکر گفت: و (آن [۶۱۴]بر من گران تمام شد، و ترسیدم که با امر پیامبر صمخالفت نموده باشم، و دنیا بر من پیوسته باشد [۶۱۵].

هیثمی (۲۵۴/۱۰) می‏گوید: این را بزار روایت نموده، و در آن عبدالواحد بن زید الزاهد آمده، و او نزد جمهور ضعیف می‏باشد، ولی ابن حبابن او را در ثقه‏ها ذکر نموده، و گفته است: حدیث وی وقتی معتبر است که در فوق و تحت او ثقه‏ای قرار داشته باشد، و بقیه رجال آن ثقه‏اند. و در الترغیب (۱۶۸/۵) می‏گوید: این را ابن ابی الدنیا و بزار روایت نموده‏اند، و راویان آن ثقه‏اند، مگر عبدالواحد بن زید، و ابن حبّان گفته است: در صورتی که مافوق و تحت وی ثقه باشد حدیث وی معتبر می‏باشد، و او در این مقام همین طور است.

و این را ابونعیم در الحلیه (۳۰/۱) از زیدبن ارقم روایت نموده، که ابوبکر سآب خواست، و ظرفی آورده شد که در آن آب و عسل بود، هنگامی که آن را به دهن خود نزدیک گردانید، گریست و کسانی را که در اطرافش بودند نیز به گریه انداخت، بعد خاموش شد، ولی آن‏ها خاموش نشدند، باز دوباره گریست، به حدی که گمان نمودند، از وی پرسیده نمی‏توانند، بعد از آن روی خود را پاک نمود، و به حال آمد، گفتند: چه چیز تو را به این گریه واداشت؟... و مانند آن را متذکر شده، و افزوده است: «دنیا دور شد و گفت: به خدا سوگند، گرچه تو از من نجات یافتی، کسانی که بعد از تواند از من نجات نمی‏یابند». این چنین این را حاکم و بیهقی، چنان که در الکنز (۳۷/۴) آمده، روایت نموده‏اند.

[۶۱۴] به نقل از الترغیب. [۶۱۵] ضعیف. نگا: ضعیف الترغیب (۱۹۱۷).