حدیث زیدبن ارقم در این باره
بزار از زیدبن ارقم سروایت نموده، که گفت: با ابوبکر سبودیم، وی آب خواست، و آب و عسل آورده شد، هنگامی که آن را به دست خود گذاشت، به آواز بلند گریست، حتی گمان نمودیم که وی را چیزی شده است، ولی او را از چیزی پرسان نمیکردیم، هنگامی که فارغ شد، گفتیم: ای خلیفه رسول خدا، چه تو را به این گریه واداشت؟ گفت: هنگامی که با پیامبر خدا صبودم، ناگهان وی را دیدم که چیزی را از خود دور میکرد، ولی من آن چیز را نمیدیدم، گفتم: ای رسول خدا، چه را از (خودت) دور میکنی، و من چیزی را نمیبینم؟ گفت: «دنیا خود را برایم عرضه داشت، گفتم: از من دور شو، دنیا گفت: اما تو مرا نمییابی»، ابوبکر گفت: و (آن [۶۱۴]بر من گران تمام شد، و ترسیدم که با امر پیامبر صمخالفت نموده باشم، و دنیا بر من پیوسته باشد [۶۱۵].
هیثمی (۲۵۴/۱۰) میگوید: این را بزار روایت نموده، و در آن عبدالواحد بن زید الزاهد آمده، و او نزد جمهور ضعیف میباشد، ولی ابن حبابن او را در ثقهها ذکر نموده، و گفته است: حدیث وی وقتی معتبر است که در فوق و تحت او ثقهای قرار داشته باشد، و بقیه رجال آن ثقهاند. و در الترغیب (۱۶۸/۵) میگوید: این را ابن ابی الدنیا و بزار روایت نمودهاند، و راویان آن ثقهاند، مگر عبدالواحد بن زید، و ابن حبّان گفته است: در صورتی که مافوق و تحت وی ثقه باشد حدیث وی معتبر میباشد، و او در این مقام همین طور است.
و این را ابونعیم در الحلیه (۳۰/۱) از زیدبن ارقم روایت نموده، که ابوبکر سآب خواست، و ظرفی آورده شد که در آن آب و عسل بود، هنگامی که آن را به دهن خود نزدیک گردانید، گریست و کسانی را که در اطرافش بودند نیز به گریه انداخت، بعد خاموش شد، ولی آنها خاموش نشدند، باز دوباره گریست، به حدی که گمان نمودند، از وی پرسیده نمیتوانند، بعد از آن روی خود را پاک نمود، و به حال آمد، گفتند: چه چیز تو را به این گریه واداشت؟... و مانند آن را متذکر شده، و افزوده است: «دنیا دور شد و گفت: به خدا سوگند، گرچه تو از من نجات یافتی، کسانی که بعد از تواند از من نجات نمییابند». این چنین این را حاکم و بیهقی، چنان که در الکنز (۳۷/۴) آمده، روایت نمودهاند.
[۶۱۴] به نقل از الترغیب. [۶۱۵] ضعیف. نگا: ضعیف الترغیب (۱۹۱۷).