حدیث ابوعثمان نهدی در این باره
بیهقی (۴۱/۹) وهنّاد از ابوعثمان نهدی روایت نمودهاند که گفت: عمربن الخطاب سمردی را از بنی اسد به کاری استخدام نمود، و او آمد تا مکتوب مقرری خود را بگیرد. (میگوید): آن گاه برای عمر کدام پسرش آورده شد، و او وی را بوسید. اسدی گفت: ای امیرالمؤمنین آیا این را میبوسی؟! به خدا سوگند، من هرگز پسری را نبوسیدهام! عمر سفرمود: به این حال تو - به خدا سوگند - به مردم بیرحمتری، مکتوب ما را بده، و ابداً برایم کاری را نکن، و مقرری وی را مسترد نمود.
این چنین در الکنز (۱۶۵/۳) آمده است. و این را دینوری از محمّدبن سلام روایت نموده، و در حدیث وی آمده: عمر گفت: این که رحمت از قلب تو کشیده شده باشد، گناه من چیست، خداوند از بندگان خود جز رحم کنندگان را رحم نمیکند، و او را از کارش برطرف ساخت و گفت: تو پسرت را رحم نمیکنی، مردم را چگونه رحم خواهی نمود. این چنین در الکنز (۳۱۰/۸) آمده است.