طبرانی و روایت قصه مقداد
و نزد طبرانی از مقدادبن اسود سروایت است که گفت: رسول خدا صمرا به جایی فرستاد، هنگامی که برگشتم به من گفت: خودت را چگونه مییابی؟ گفتم: همین طور بودم تا این که گمان نمودم، همراهانم برایم خدمه هستند، و به خدا سوگند، بعد از این ابداً بر دو مرد امیر نمیشوم [۱۲۶]. هیثمی (۲۰۱/۵) میگوید: رجال وی، به جز عمربن اسحاق که ابن حبان و غیر وی او را ثقه دانسته، و ابن معین و غیر وی ضعیفش دانستهاند، رجال صحیح میباشند، و عبداللَّه بن احمد ثقه و مأمون است.
و نزد طبرانی از مردی روایت است که گفت: رسول خدا صمردی را بر سریهای مقرر نمود، هنگامی که رفت، و دوباره به طرف وی برگشت، به او گفت: «امارت را چگونه یافتی؟» پاسخ داد: چون اقلیت قوم بودم، وقتی که سوار میشدم، سوار میشدند، وقتی که پایین میآمدم پایین میآمدند. رسول خدا صفرمود: «سلطان بر دروازه تباهی و مشکلات است، مگر کسی که خداوند ﻷاو را نگه دارد». آن مرد گفت: به خدا سوگند، برایت کار نمیکنم [۱۲۷]، و نه هم ابداً برای غیرت. آن گاه رسول خدا صخندید تا این که دندانهای پسینش نمایان گردید [۱۲۸]. هیثمی (۲۰۱/۵) میگوید: در این روایت عطاء بن سائب آمده، که مختلط گردیده بود، ولی بقیه رجال وی ثقهاند.
[۱۲۶] ضعیف. طبرانی (۲/۵۹) در سند آن یحیی بن اسحاق است که مقبول است (التقریب) (۲/۸۶) یعنی اگر متابعه شود مگر نه ضعیف (لین) است. [۱۲۷] یعنی: وظیفه امارت و والی بودن را دیگر برایت به عهده نمیگیرم. م. [۱۲۸] ضعیف. نگا: (المجمع) (۵/۲۰۱).