حیات صحابه – جلد سوم

فهرست کتاب

طبرانی و روایت قصه مقداد

طبرانی و روایت قصه مقداد

و نزد طبرانی از مقدادبن اسود سروایت است که گفت: رسول خدا صمرا به جایی فرستاد، هنگامی که برگشتم به من گفت: خودت را چگونه می‏یابی؟ گفتم: همین طور بودم تا این که گمان نمودم، همراهانم برایم خدمه هستند، و به خدا سوگند، بعد از این ابداً بر دو مرد امیر نمی‏شوم [۱۲۶]. هیثمی (۲۰۱/۵) می‏گوید: رجال وی، به جز عمربن اسحاق که ابن حبان و غیر وی او را ثقه دانسته، و ابن معین و غیر وی ضعیفش دانسته‏اند، رجال صحیح می‏باشند، و عبداللَّه بن احمد ثقه و مأمون است.

و نزد طبرانی از مردی روایت است که گفت: رسول خدا صمردی را بر سریه‏ای مقرر نمود، هنگامی که رفت، و دوباره به طرف وی برگشت، به او گفت: «امارت را چگونه یافتی؟» پاسخ داد: چون اقلیت قوم بودم، وقتی که سوار می‏شدم، سوار می‏شدند، وقتی که پایین می‏آمدم پایین می‏آمدند. رسول خدا صفرمود: «سلطان بر دروازه تباهی و مشکلات است، مگر کسی که خداوند او را نگه دارد». آن مرد گفت: به خدا سوگند، برایت کار نمی‏کنم [۱۲۷]، و نه هم ابداً برای غیرت. آن گاه رسول خدا صخندید تا این که دندان‌های پسینش نمایان گردید [۱۲۸]. هیثمی (۲۰۱/۵) می‏گوید: در این روایت عطاء بن سائب آمده، که مختلط گردیده بود، ولی بقیه رجال وی ثقه‏اند.

[۱۲۶] ضعیف. طبرانی (۲/۵۹) در سند آن یحیی بن اسحاق است که مقبول است (التقریب) (۲/۸۶) یعنی اگر متابعه شود مگر نه ضعیف (لین) است. [۱۲۷] یعنی: وظیفه امارت و والی بودن را دیگر برایت به عهده نمی‏گیرم. م. [۱۲۸] ضعیف. نگا: (المجمع) (۵/۲۰۱).